م
پسندها
412

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد
    نه دل من... که دل خلق جهانی دارد

    به تماشای درخت چمنش حاجت نیست
    هر که در خانه چنو سرو روانی دارد

    کافران از بت بی‌جان چه تمتع دارند
    باری آن بت بپرستند که جانی دارد! :)D عجب!)

    ابرویش خم به کمان ماند و قد راست به تیر
    کس ندیدم که چنین تیر و کمانی دارد

    علت آنست که وقتی سخنی می‌گوید
    ور نه معلوم نبودی که دهانی دارد :)surprised: چه ترسناک!)

    حجت آنست که وقتی کمری می‌بندد
    ور نه مفهوم نگشتی که میانی دارد

    ای که گفتی مرو اندر پی خون خواره خویش
    با کسی گوی که در دست عنانی دارد

    عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرود
    هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد

    سعدیا کشتی از این موج به در نتوان برد
    که نه بحریست محبت که کرانی دارد
    این زهرا کلاً موقعیتهای دراماتیک زیاد داره... نذار موقعیتای خودمو بگم! :|

    روزِ خیلی روشن/ خارجی/ دم امام زاده صالح

    [ندا در حالی که نشسته رو سکو و داره کتاب می خونه و منتظر دخترخاله ی گیجشه!]

    [صدای جیغ و داد یک زن در حال خروج از حراست امامزاده]

    زن: خاک تو سر امّلتون کنن... جهان سوم که میگن شمایین... بدبختا... به خاطر یه آرایش(!) را نمیدن... [کلی فحشِ ناجور]

    یه آقایی(خطاب به زن): هه! خخخخخ! پوووفف!

    من: :|

    [لانگ شات از دهن کجیِ زن به اون یه آقاهه!]

    من (درحالی که همچنان سرم تو کتابه): :smile: (خدا شاهده در همین حد، اونم به ادایی که زنه در آورد... نه به چیز دیگه)!

    زن (خطاب به من، با صدایی رسا!): اونایی که به بقیه میخندن(!!!) خودشون .... و..... هستن!!! (عمراً کسی بتونه عمق این نقطه چینارو درک کنه...!!)

    من: با من نبود... :smile: کمی بعد تر...با من بود؟!... خیلی بعد تر... با من بود!!! :eek:
    ____________

    ببین خداوکیلی از موقعیتهای من گندتر تو این عالم پیدا نمیشه... پس حرف نزن!! :razz:
    مثلاً میخوای بگی من خواستگار دارم؟! برو حیا کن... از خدا بترس! ریا به این میگنا! :دی
    موقعيتاي من!:
    كنار خاك علي اكبر دراز كشيدم، ي سليم فرخي ... كله مي رسه،ن تنها مجبور مي شم بلند شم بلكه بايد اواز هم نخونم و حجابم رو هم رعايت كنم!،بعد مرتيكه ... مي ره،مياد،مي ره،مياد!/دارم درس مي خونم،ميان ب زور دسته بيل مي ندازم بيرون از گتابخونه/مي خوام! شوهر كنم،پسر يوسوف و ممد علي و حمومي(كاسباي محلمونن!) خاستگارمن!
    موقعيتاي بقيه:سر خاك شهيد نشستن، ي ادم خاكي مياد حرف ميزنه در حد شهداي جنگ بدر/دارن درس مي خونن يهو رتبه يك ارشد پارسال برشون وارد
    مي شه و شماره ميده براي مشاوره رايگان/مي خان شوهر كنن،پسر ملكه انگليس و رئيس جمهور فرانسه و شاه سوئيس خاستگارشونه، مرددن بين گزينه اول و سوم!
    خواب دیدم بلیط مشهد گرفتی. قراره یواشکی(!) بریم! میریم راه آهن... من یادم میاد که اِ چادرم کو؟! بعد دوتایی برمی گردیم بیاریمش... قطار میره!
    اشک تو چشات جم شده بود، گفتی: "نطلبیده!" منم گفتم: "چون بی اجازه میریم اینطوری شده!"

    بعد گفتم بیا بریم بلیط قطار اتوبوسی بگیریم... رفتیم، یه عالمه صف بود... ساعت 1 شب بود! هی مامان تو زنگ میزد، ازت می پرسید کجایی؟ تو دروغ میبافتی! من می گفتم:"پس چرا کسی به من زنگ نمیزنه؟!؟ هیشکی نمیگه 1شبه، این دختر کجاست؟!" بعد بلیط جور شد...

    فقط یادمه رسیدیم... خلوتِ خلوت بود حرم... ضریحش طلایی بود، من یه نماز جانانه خوندم اونجا. البته هی استرس داشتم که جواب ننه بابامو چی بدم!

    البته کلی جزئیاتم یادمه ها... ولی حس تایپش نیست!
    زين گونه‌ام كه در غم غربت شكيب نيست
    گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست

    جانم بگيـــــــــــــــر و صحبت جانانه‌ام ببخش
    كز جان شكيب هست و ز جانان شكيب نيست

    گم گشته‌ی ديار محبت كجا رود؟
    نام حبيب هست و نشان حبيب نيست

    عاشق منم كه يار به حالم نظر نكرد
    ای خواجه درد هست و لیكن طبیب نیست

    در كار عشق او كه جهانیش مدعی است
    اين شكر چون كنیم كه ما را رقیب نیست

    جانا نصاب حسن تو حد كمال یافت
    و این بخت بین كه از تو هنوزم نصیب نیست

    گلبانگ سایه گوش كن ای سرو خوش خرام
    كاین سوز دل به نـاله‌ی هر عندليب نيست

    هوشنگ ابتهاج
    ______________________
    مهشیـــــــــــــــــــد!! لعنتی... اصفهانی اینو یه جوری خونده که حقاً باید مَرد بود و گریه کرد! لان کدوم مصرعشو رنگی کنم من؟! همه ش رنگ خونِ دله!

    خاطره ای از زهرا: نشسته بودم یه جایی بالاتر از مزار حاج امینی. رفیقش اومده بود، دراز کشیده بود رو قبرش. چفیه شم انداخته بود رو سرش. منم داشتم این آهنگه رو گوش میدادم. صدام کرد، گفت دخترم بیا اینجا، اون آهنگتم بلند کن. منم رفتم نشستم، زیادش کردم... شروع کرد به درد دل گفتن... آی گریه کرد... آی گریه کرد! :cry:
    مثلاً واسه کی ریاکاری بشه؟! واسه من؟! :surprised:

    با انگشت نمی نویسم... یادته تو نمایشگاه کتاب آیس پک خریدی با دو تا نی؟ بعد یکی از نی هارو دادی به من، خودت همه ی آیس پکو خوردی؟! من با اون نی بوی جوراب ملتو کشیدم بالا؟! نی اه هنوز هست. با همون می نویسم!
    آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن/ آینه ی صبوح را ترجمه ی شبانه کن

    ای پدر نشاط نو! در رگ جان ما برو/ جام فلک نمای شو وز دو جهان کرانه کن

    ای خردم شکار تو، تیر زدن شعار تو/ شست دلم به دست کن، جان مرا نشانه کن!
    .
    .
    .
    شش جهت است این وطن، قبله در او یکی مجو/ بی وطنی است قبله گه، در عدم آشیانه کن!!
    فراخوان بزرگ تالار هنر : تاسیس تالار "گالری ِ آثـــــــــار هنــــــــری ِ شما"

    نظرسنجی مسابقه تابلوی هنری بچه های باشگاه مهندسان ایران - صنایع دستی[IMG]
    [IMG]
    :biggrin:
    خب بگیرید بخوابید دیگه
    بدیش همینه که ممکنه نماز صبح خواب بمونید
    برا خودمم این مشکل پیش می یاد
    وای چرا خوشبحال شهرام
    خوشبحال خودش :D
    شعر بازا بازا هر انچه هستی بازا مولانا رو تو یکی از البوم هاش خونده
    واقعا عالیه
    من و دوستم رحمان قدیما که از دانشگاه بر می گشتیم تو مینیبوس گوش می دادیم هی حالمون خوب می شد :smile:
    یکی بیاد منو خرکش کنه تا تخت، ب زور درو روم ببنده جراغم خاموش کنه

    بلکه یه شب متِ ادم زودتر از ساعت 5 صب خوابیدیم:|



    لعنتی خودِ خودممـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ!!!!
    بی یه ذره اختلاف!
    سلااااااااااام
    خیلی قشنگ بودش
    نمی دونم چرا هروقت شعر مولانا می خونم یاد شهرام ناظری می افتم ؟؟؟؟؟؟؟/:biggrin:
    سلام عزیزم ...
    مرسی با شما نشستیم سلیخمون رفته بالا ...:redface:
    پس وقت گرفتی که خیالت راحته ... خداروشکر ...
    خوبم ممنون تو چطوری؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا