یاد روزی که به عشق تو گرفتار شدم//از سر خویش گذر کرده، سوی یار شدم
آرزوی خم گیسوی تو، خم کرد قدم//باز، انگشت نمای سر بازار شدم
طُرفه روزی که شبش با تو به پایان بردم//از پی حسرت آن مونس خمّار شدم
با که گویم که دل از دوری جانان چه کشید//طاقت از دست برون شد که چنین زار شدم
یار در میکده ، باید سخن دوست شنید//طوطی باغ چه داند، برِ دلدار شدم
آن طرب را که ز بیماری چشمت دیدم//فارغ از کوْن و مکان گشتم و بیمار شدم