چقدر بگم
که یه روز
از اخر اون خیابوون
اول اون سربالایی
نزدیک دمدمه های طللوع
گرد های طلای طلوع تو اسمون
می یاد
یه مسافر
کوله محبت رو دوشش
غزل عشق تو چشماش
چقدر بگم
چقدر بگم
-----------------------------------
خواب بودم
کنار تختم نشست
نزدیک گوشم گفت
چقدر بگم
یه روز
من اول این جاده روی این سربالایی
قاطی گرد طلایی طللوع
منتظرم
تا
بیایید پیشم
کوله بارم رو بگیرید
بدرقه ام کنید
بهتون نگاه کنم
بهم نگاه کنید
خوشحال بشم که هستید
که تنهانیستم
که یار دارم
که خواب نیستید
غمخوار دارم
------------------------------------
لاف نزن ای پیچیده درخواب پیچیده در خود ای گره ی کور
لاف نزن

