دوستانی دارم،
آینه ی تمام نمای عشق،
رسمشان معرفت،
کردارشان جلای روح و یادشان صفای دل؛
پس آنگاه که دست نیاز سوی تو آورند،
پر کن از آنچه که در مرام خدایی توست....
به حق خوبان درگاهت
تو را هيچگاه نمي توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستي ..
مي توانم تو را خط خطي کنم که آن وقت در زندان خط هايم براي هميشه ماندگار ميشوي....
و وقتي که نيستي بي رنگي روزهايم را با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم...
حالا که میایی
دیگر شعر نخواهم گفت
نخواهم نوشت
میخواهم به همان تک درخت توت خانه ی کودکی های بگویم
بی فصل میوه بدهد ........سبز شود
ان چند پرنده نیز
اواز خواهند خواند برایمان
همه دوستت خواهند شد
و من عاشق تر...