هر وقت شک می کنم؛ به عشق، به خنده، به مهر، به گرما، حتی به خاک …
هر وقت گم می کنم؛ راهم را، آسمان را، حتی خودم را …
به مادرم نگاه می کنم …
به سلامتی همه مامانا
به سلامتی مادر که نه تکرار میشه نه تکراری …
سلامتی بابایی که دختر کوچولوش زنگ زد بهش گفت بابا داری میای خونه پاستیل میخری ؟
ولی وقتی جیبشو نگاه کرد و دید نمیتونه؛
ماشینشو زد کنار خیابون آروم پیاده شد و با خجالت گفت:
آزاادی … آزااادی 2 نفر …
به سلامتی خودمون که نه مخاطب بودیم و نه خاص، دیگه چه برسه به مخاطب خاص …
به سلامتی همه اونایی که نه جایی واسه موندن دارن نه پایی واسه رفتن!
به سلامتی عشق های قدیمی:
با اینکه خاک خوردن تو طاقچه دلمون ولی فراموش نشدن!