دوستت دارم
را هر بار گفتم
اما نشنیدی
هر بار خواستم کنارت قدم بزنم
دست در دستت بگذارم
ولی هنوز نمیدانی
که من
از نگاه در چشمانت نیز شرم دارم چه برسد به دست در دستت بودن
اخر هم نفهمیدمدیگ
ران چگونه
اینقدر
راحت دست در دستت هم میگذارندو
با کسی کهدو
ستش دارندراحت
قدم میزنند
این شرم حتی نمیگذارد راحت حرف دلم را بزنم چه برسد به اینکه
گاهی بی انکه کسی ببیندی
واشکی
بوسه ای برگونه ات بزنم و فرار کنم