mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من تو را در تمامی ترانه هایم سروده ام .........

    وقت هایی که دلتنگت میشوم .........همه چیز ان طور که قلبم میخواهد میشود .....

    تو را می سرایم ......در اسمانی که محل زندگی من است .....

    تو دیوان همه ی ترانه های منی ......زندگی من .......
    مرا بنویس .........مرا در دلت بنویس ........

    در ساحل منتظر باش .........زیرا ترانه هایم را به امواج خواهم داد .........

    امواج ترانه هایم را به تو خواهند رساند .......
    اینجا دفتر خاطرات من است ........

    دفتر خاطراتم از تمامی لحظه های زندگی ام ........

    قهر ها واشتی ها...

    دلدادگی ها .

    من نوشتم ازتو .....

    ای کاش بخوانی و بدانی هر لحظه ام پر از وجود توست .....
    دسـت مـرا بگيــر،

    کــه بــاغ نگــاه تــو

    چــندان شکــوفــه ريــخت کــه هــوش از ســرم ربــود!

    مــن جـاودانــم،

    کــه پــرستـوي بــوســه ات

    بــر روي مــن دري ز بهــشت خـدا گشــود!

    امـا چـه مـي کـني

    دلی را،

    کـه در بهـشت خـدا هـم

    غـريـب بــود؟!
    مینـــویســــم سـرشـــار از عـشـــق

    بـــراے تـــویــی ڪـﮧ همیــشــــــﮧ ...

    تنهـــا مخـاطـبـــ خـــاصّ دل نـــوشـتـــﮧ هــــاے ِ منــــی

    بــــراے تــــو ڪـﮧ بـخـوانـــی

    بـــدانـــی

    دوستـــــ داشتـنـتــــ בر مـَــטּ بــــی انتـــهـاستـــــــ ...
    شاهزاده ی من .........

    می دانی که چقدر دوستت دارم .........

    می دانی که همه ی باورم توئی .....

    میدانی که نفسهایم توئی .......

    دوری از تو را تاب نیاورم .........میگویم که میروم ......اما نمیخواهم .......نمیتوانم ......من دوری تو را طاقت ندارم.......

    دوستت دارم
    مینـــویســــم سـرشـــار از عـشـــق

    بـــراے تـــویــی ڪـﮧ همیــشــــــﮧ ...

    تنهـــا مخـاطـبـــ خـــاصّ دل نـــوشـتـــﮧ هــــاے ِ منــــی

    بــــراے تــــو ڪـﮧ بـخـوانـــی

    بـــدانـــی

    دوستـــــ داشتـنـتــــ בر مـَــטּ بــــی انتـــهـاستـــــــ ...
    دستهايم را تنها تو بگير شعرهايم را تنها تو بخوان

    و مرا صدا كن

    به تماشاي بهاران در باغ به فرود برف بر روي درختان غريب

    بگذر از راهي پر برگ در فصل خزان

    اين خزان كه چنين مي گذرد مي توانست بهاران باشد

    چه زمستان ملال انگيزي در راهست

    باز هم ريزش برف

    باز هم شر شر باران در شب باز هم يك شب طولاني

    باز هم پنجره اي بسته و دستاني سرد باز هم خيره شدن به در و ديوار اتاق

    سال ها پيش زمستان هم زيبايي داشت

    خنده ها خنده ديگر بود

    دختري بود كه در خاطره هايش در شب به تو مي گفت سلام

    و به همراه تو مي رفت به مهماني گنجشك هاي كوچك باغ

    و دلش را به تو مي پيوست در اوج بلا تكليف سال هايي كه گذر كردند

    و تماشاي بهاران را با خود بردند

    فصل ها مي گذرند من در اينجا به تو مي انديشم و دريغا كه همه هستي من

    همچو آن جوي طويلي ست كه بر سينه دشت روز و شب مي گذرد

    فصل هايي كه اگر بودي بهتر بود
    برای تو مینویسم زندگی من ........

    برای تو ئی که هر لحظه ام پراز وجود توست .....و با یاد تو میگذرد ....

    دستانت را لمس می کنم .........

    صورتت را نوازش می کنم .....

    تو را در اغوش می گیرم .....

    برایت از دلم میگویم .....

    از حرف هایی میگویم که قاصدک هایی از عشق را به همراه دارند .......
    درست همین جا

    همین گوشه دنج دنیا بود که عاشقانه هایم را برایت باز گفتم

    و تو چه عاشقانه مرا بستی در آغوشت

    یادت هست

    آن روز تو مرا در آغوش کشیدی و من برای اولین بار با حس خوب تو پرواز کردم

    سبک سبک سبک و سبک تر از همیشه لحظه ای بود که سنگینی سرت را روی شانه هایم حس کردم

    به یاد داری

    تمام ساعات آن روز را

    خوب میدانم که به یاد داری

    شاید نگفتنش دلیل بر پنهان کردنش نباشد

    دوست دارم بیایی و باز عاشقانه در گوشم بگویی

    آری خوب به یاد دارم
    فاصله ایست میان من و تو .......

    فاصله ای که دریا می نامند ........

    دریا می داند ......همه ی حرفهای دلم را ......زیرا او را محرم رازهایم خوانده ام .....

    بی قرارم....... بیقرار گرمای دستانت .....بیقرار اغوشت .......بیقرار نجوای عاشقانه ات در اغوشم .......

    زندگی من

    دریا را قسم گرفته ام .........که اگر روزی خبری از تو داشت مرا با بیقراری اش باخبر کند .......
    احساسی دارم .....احساسی پر از تعلق .....

    احساسی که در من دمیده شده است ........احساسی از تعهد .........

    احساسی از قلب ........ از هوای نفس هایم ......

    و اکنون من این جاهستم ........پس کجاست شاهزاده شبهای من .......که او را در پیچک اغوشم غرق کنم .....

    این احساس من ...........از نفسهای گرمی است که مرا خوانده است ........

    من ......ستاره ی شبهای شاهزاده ام .......عاشقانه هایم را همراه خود اورده ام ......مرا در اغوش بکش .......


    منم .........دختر جنوب .......ستاره تو ........پسر دریا ......

    اری با نو هستم ..........دختر جنوب از ساحل دریا تو را میخواند ........

    بیا به ساحل ......من نیز در ساحلم ......ساحلی که دریا بی قراری اش را میکند ........

    من نیز بی قراری میکنم ..برای تو ......برای توئی که هر لحظه ام پر از وجود توست ........
    چگونه دوریت را تحمل کنم ......

    چگونه تحمل کنم .....بی تو بودن را ........

    مگر میتوانم نفس نکشم....

    روشناییم و درخششم از توست ......

    اگر بگذاری دیگران به راحتی تو را از من بگیرند یعنی هیچگاه عشقمان را باور نداشته ای .......

    این قلب را که متعلق به توست باور داشته باش .......

    دستانم را باور داشته باش.....

    عشقم را باور داشته باش .......

    اینگونه هیچ کس نمیتواند ما از هم جدا کند .......


  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا