ببخشید ی لحظه غیب شدم
من سردشت نرفتم ولی اسمشو شنیدم...........خوش بگذره جیگرررررررررررر
نه اونا بسیجی نبودن.....مال این حرفا نبود......
بچه ها سوسکش کردن ولی خوب اعصابمونو داغون کرد.....
منظور بدی نداشتم عزیزم............نه شوشتر نه ماهشهر
حالا بعد میگم..........
عاقا این بیجارمون کرد.............خواستیم ی کباب کنیم 6 یا 7 تا دختر بودیم..........اومد 3 پیچ شد ک اینجا نمیشه.نمیدونم بذر کاشتیم.......اله و بله......بچه هامون دعواشون شد سر این موظوع.خلاصه خر بیار باقالی بار کن........
خیلی ناراحت شدیم.......
ما ی بار رفتیم................عاقا چشمت روز بد نبینه.ی پسر دزفولی حالمونو گرفت..............اعصابمونو ب هم ریخت.......اصن اون روز ی وظی بود.همش افتظاح.
یادش بخیر.......
ولی خاطره شد