ماه آمد و
به کوچهی کهنسال مُشیری
چیزی گفت انگار
کوچه
کوچهی بیگفت و بیگذر
رو به روشنترین پنجره چیزی گفت انگار
چیزی، رازی، حرفی
سخنی شاید
سَربسته از چراغی
شکستهی هزار پاییز بیپایان
چیزی، حرفی آشنا
و چقدر زیباست دانستن اینکه قدر مینهند وجودت را و بودنت را
روز زن بر همه مبارک
در صف محشر خدا مشتری اشک اوست/ هر که در اینجا کند گریه برای رضا
کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟/ چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟
بر سر دستش برند هدیه برای خدا/ ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا
زهر جفا ریخت ریخت، شعله به کانون دل/ خونِ جگر بود بود، قوت و غذای رضا
نغمه ی قدّوسیان بود به آمین بلند/ حیف که خاموش شد صوت دعای رضا
یاد کند گر دَمی ز آن جگرِ چاک چاک/ خون جگر جوشد از خشت طلای رضا
از در باب الجواد می شنوم دم به دم/ یا ابتای پسر، وا ولدای رضا
بوسه به قبرش زدم، تازه ز طوس آمدم/ باز دلم در وطن کرده هوای رضا
گر برود در جنان یا برود در جحیم/ بر لبِ میثم بُوَد مدح و ثنای رضا
سلام بر تو اي فرستاده خوبي ها، اي مهربانترين فرشته خاک. تو از ملکوت آسمان به زمين فرا خوانده شدي تا انسان را با معناي واقعي اش آشنا کني. تو، آفتاب روشن حقيقت بودي درشام تيره زندگي. از مشرق دلها برآمدي و اکنون آسمان، تب دار غروب جانگداز توست.
سلام من به مدینه
به آستان رفیعش
به مسجد نبوی
به لاله های غریبش
سلام من به علی و
به حلم و صبر عجیبش
سلام من به بقیع و
چهار قبر غریبش
نشسته باز دلم پشت درب بسته آنجا
گرفته باز دلم بهر قبر مخفی زهرا
تو ای مسافر شهر مدینه در دل شبها
نبود هر چه که گشتم نشان ز مرقد زهرا
یا زهرا
سلام من به تو ای
بانویی که مرد نبردی
ز غیر هر چه که دیدی
به یار شکوه نکردی
سلام من به بازو
کبودی رویت
به سرخ فامی اشک تو و
سپیدی مویت
مدینه منزل قرآن
مدینه محفل قرآن
درون دل خبر داری
تو از درد دل قرآن
مدینه شهر پیغمبر
مدینه شهر پیغمبر
خدا بر تو نظر دارد
که هستی شهر پیغمبر
مدینه شهر گلهایی
چه گلهایی همه پرپر
مدینه شهر پیغمبر
مدینه شهر پیغمبر
سالروز رحلت پیامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد (ص) و شهادت فرزند برومندش امام حسن مجتبی(ع) تسلیت باد.
یلداست بگذاریم هر چه تاریکی هست هرچه سرما و خستگی هست تا سحر از وجودمان رخت بربندد
امشب بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست
پیشاپیش شب یلدا مبارک!