ALIREZA.F.1988
پسندها
18,563

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • یخ نزنی بانمک!!
    نه بابانترس بادمجون بم آفت نداره مابه این زودیاقهرنمیکنیم
    درضمن بابت پیاماتم ممنون....
    انگارباید قبول کنم که پسری آقای علیرضاخااآن.......
    اه میخوای واسم آستین بالا بزنییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟ خودت موندیااااااااااااااا به فکر خودتم باش بچه جون:D
    جرات داری بیا جلوووووووو
    هااااااای چرا فرار کردی رفتی پشت میز بیا تا ببینم کی بیشتر کتک میخوره :neutral:
    خخخخخخخخخخ
    ترسیدی پسر جا زدی:D
    میخواااااااااااام بیبنم چکار میکنی بازم تکرار میکنم :w16:
    نوش جونت
    خوش اومدی
    بچه ها دستش ول کنید بیاد جلو کتکش بزنم :D
    رفته بودم سربازي، روز اول نشوندنمون رو زمين، جناب سروان داد زد:
    کي اينجا ليسانس رياضي داره؟ منم با ذوق و شوق دستمو بردم بالا
    گفتم: من جناب. گفت: پاشو اينا رو بشمار
    ای وااااااااای یادم افتاد کلی کار دارم باید برم هههههههههه:D
    نوش جونت برو و بیا
    بزرگی می گفت اگر پدرت ثروتمند نباشه تو مقصر نیستی.
    اما اگر پدرزنت ثروتمند نباشه. صد در صد خودت مقصری:D
    رفتم مغازه سیگار بخرم
    فروشنده همون اول گفت: به به سلام شما پسر فلانی هستی؟
    گفتم آره سس مایونز خوب چی دارید؟:D
    این همه لشکر کشی کردی برای عمه ت
    ههههههههههه
    برو بازم بیار کم هستند اینا هههههه
    اهان اینطولی بهتله.دی
    این سکلک نذال دهوات میتونما
    :surprised::eek:
    واااااااااای اخه چه پسر خوفی داره عمه ش که من گفتم کور ناراحت شده را نازی میکنه ههههههههه:D
    اولا عمه ت کور
    دوما نبودی
    سوما هیچی مورد اول و دوم صحیح میباشد هههههه:biggrin:
    نترس اونی که ابغور میگره تویی که من نیومد ناراحت بودی :D
    میبینم چقدر در سرم یک پیام دادم بچه حول کرد پشت سر هم پیام میده ههههههههههههه:D
    خواااااااااااااهش علیرضا
    خوب دیگه چه خبر ما را نمیبینی خوشی
    بی خود خوشی من نبینی افسرده میشی اصلا ههههههههههه:biggrin:
    سلام بر جناب مهندس علیرضا
    نیستی تا من میام میری نامرد چرا شبها نمیای نمیگی بچه مردم صبح میره دانشگاه ههههه:D
    مرررررررسی من خوفم تو خوفی؟؟؟؟؟؟؟؟
    پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟پس اینها ازکجا آمده؟پیرزن در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا