ب من گفتی دوزلی باورم نمیشه اشک شوق تو چشام حلقه زد کلاغ سیاه :دی
طفلکیا انگار مسموم شدن درو پنجره ها رو وا کردن پالتو پوشیدن بدو بیراه گویان بیهوش شدن وگرنه الان ته انباری بودم بجای پشت پی سی !
تاهل و ....مشکلاتش :دی
ایشالا نوبت ت هم بشه شرتو کم کنی