F
پسندها
576

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عیب نداره که " تنهایی "...
    عیب نداره که شبا بدون " شب بخیر " می خوابی ...
    عیب نداره که جمله ی "دوستت دارم " رو نمیشنوی ...
    عیب نداره که دلش دیگه برات " تنگ " نمیشه ...
    ... عیب نداره حرفاتو باید تو تختت با " خودت " بزنی ...
    ...
    عیب نداره زیره بارون بدون ... ، باید " تنها " خیس شی ...
    عیب نداره که کسی نیست " درد " هاتو بهش بگی ...

    عیب نداره گلم ، " خدا بزرگه " اونم تنهاست ، بدون شب بخیر می خوابه ، دوستت دارم های تورو میشنوه و دلش برات برات تنگ میشه !
    حرفاتو به اون بزن ، زیره بارون باهاش قدم بزن ، به درد و دلت گوش میده !
    فك كردم ناراحت شدي!
    هيوا دخمل خوبيه فقط يه كم بي جنبه شده تازگيا!
    آه كه چه حالي ميكنم بياد پروفتو بخونه!
    گريه ميكنه در حد لاليگا:biggrin:
    نه بابا!
    من به هيوا مي خنديدم اونم به من!
    ما دو تا به اضافه دكتر مهديه سه كله پوك بوديم!
    همه داشتن به ما مي خنديدن!
    البته بدبختي مردم اشك همه مونو در آورد!
    زود قضاوت ميكني؟:redface:
    حال ميكنيم؟:eek:
    خوشگذرانيم در كل!
    ما باهم رفته بوديم مناطق زلزله زده!
    انقدر خنديديم كه نزديك بود پس بيفتيم!
    در كل و در هر حال ما دلخوشيم!
    دليه هميشه طوي بايرامدي:biggrin:
    هيوا باني كاراي فرهنگيه!
    ولي خودش بي فرهنگه:biggrin:
    چقدر دلم خنك شد پشت سرش بد گفتم:biggrin:
    نه!
    من ميرم پيش آبجي جونش ازش شكايت ميكنم!
    بايد پرونده ما به دست ديوان عالي برسه!
    دل شكستن كه هنر نمي باشد:دي
    ديگه نميذارم تو كلاس بشينه پيشم:biggrin:
    يه خط ميكشم رو ميز كه نتونه وسايلاشو بذاره رو ميز من:biggrin:
    فاطي با اين هيواي بي جنبه دوس نشيا!
    دارم عليه ش جنگ رواني راه ميندازم!
    خيلي نامرده:(
    شرمنده عزيزم صبح تا خواستم باهات بحرفم فرهنگ اومد منو برد نمايشگاه:biggrin:
    حتي فرهنگ بي فرهنگ اجازه خداحافظي هم بهم نداد:(
    سلام فاطی خوبی؟
    چه خبر؟کجایی؟کار بار خوبه؟
    من تو فرهنگ غرق شدم :biggrin:
    قربونت برم شبت خوش!
    انقدر چشاتو اذيت نكن منم ميرم لالا
    ايشالا بعدا كلا ميحرفيم و اگه كمكي از دستم بر بياد تجربياتمو :biggrin:در اختيارت ميذارم;)
    نميدونم فاطي بتونم از فعاليتاي اجتماعي جدا شم و بشينم زندگيمو بكنم يا نه!
    اين روزا تو نمايشگاه ميان در مورد دغدغه هايي با آدم حرف ميزنن كه آدم احساس مسئوليتش گل ميكنه!
    خدا به دادمون برسه:redface:
    ههههه
    من كنار اومدن با نامرد جماعتو خوب بلدم!
    بعد رفتنم همه شون به تته پته افتادن:biggrin:
    اميدوارم مجبور نشم دوباره برگردم اون خراب شده:cry:
    هههههههه
    نه بابا هم سن بابامه:biggrin:
    زنشم بام دوسته:biggrin:
    من سه ماه تو فرهنگسراشون بودم بلايي سرم آوردن كه مسلمان نشنود كافر نبيند:cry:
    نه بابا ناراضي نيستم منتها كار فرهنگي دغدغه هاي زيادي داره و طول و عرض مشخصي نداره!
    مجبوري كس و ناكسو تحمل كني!
    انقدر بدم مياد از مديراي فرهنگسراها...
    امروز يكيشون اومده بود بم ميگفت باز آ پرستوي رفته كه همه رفتگان برگشتند و داشت واسم شعر و غزل ميخوند كه اعصابمو خرد كرد:mad:
    من نافمو انداختن تو كار فرهنگي!
    ميخاي بري؟
    مزاحم نميشم گلم!
    دنبال كار بهترم هستم ولي اصلا نميتونم از فعاليت فرهنگي و اجتماعي دل بكنم!:redface:
    پس تو هم مثل من خسته ي روزگاري:biggrin:
    چي بگم از اين روزگار كه دلم خونه!
    با اين وضعيت اقتصادي فعاليت فرهنگي مام داره ريشه كن ميشه:cry:
    هههههه
    چطوره آواتارم؟
    خوشت مياد؟
    امضامم عوض كردم!
    ديگه خسته ي خسته ميزنم:(
    پيكان مدل 42 شدم:biggrin:
    منم همين طور عزيزم
    من كه بت گفته بودم مشغول فعاليت فرهنگي ام!
    مخصوصا اين روزا كه تو نمايشگاه غرفه دارم ديگه ساعت نه و نيم شب ميرسم خونه و خسته و:cry:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا