دختر شرقی
پسندها
5,929

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • :دیییییییییییی
    ای دیگه از نشستنم گذشته خیلی انتظار در وکرده از خودش:دی
    کنترل پنل بهانه بود اصن ! تو میخواسی منو بندازی تو تله ، بگو کی فرستادتت ؟ اعتراف کن :دی

    :دی
    ها خب تا دم در میرسونمش خودم برمیگردم
    چرابا احساسات مردم بازی میکنی آخه ؟ [IMG]
    گزارش زنده دادگاه:

    قاضی: شما متهم هستید که مادرزن تونو با چکش به قتل رسوندید....

    یکی از حضار: نامرد...کصافط...

    - شما متهم هستید که همسرتونم با همون چکش به قتل رسوندید...

    نامردددد....کصافططط...

    قاضی: شما کی هستی که انقدر فحش میدی؟

    قربان من همسایشون هستم ! این نامرد 2 ساله که من ازش چکش میخوام میگه ندارم!!!!

    من :|

    قاضی :|

    حضار دادگاه :|

    قاتل :|
    خواهش میشه :دی

    خواهش میشه همچنان ، دونه ای هزار تومن میشه ، بشمار ببین چنتاس :دی
    هیچم بامزه نمیشم :دی

    آره یه جا تشکر کردم ازت [IMG]

    نه نمیرسونم :cry:
    بــــــــــــــــــــــــــــــــآازم میـــــــــــــــــــــــــــــــخوام
    ژیگر منم از اون عکس خوشملا تو پروف کمند گذاشتی میخوام بدووووووووووووووو واسه منم بذار بدو حسودیم شد....:razz:
    سلام دختر شرقی :دی

    مرسی تو خوبی ؟ چه خبر ؟ دماغت چاقه ؟ :دی

    چرا میزنی ؟ مظلوم گیر آوردی ؟:دی

    راسی چه عجب از اینورااااااااااا :redface:
    سلام

    انقدر به تالار ادبیات سر نزدم این تاپیک مشاعره ی سهراب سپهری رو گم کردم:surprised:

    اگه لینکشو بزاری ممنون میشم:love:

    گشتم نتونستم پیداش کنم
    مي خروشد دريا.
    هيچكس نيست به ساحل دريا.
    لكه اي نيست به دريا تاريك
    كه شود قايق
    اگر آيد نزديك.

    مانده بر ساحل
    قايقي ريخته شب بر سر او ،
    پيكرش را ز رهي نا روشن
    برده در تلخي ادراك فرو.
    هيچكس نيست كه آيد از راه
    و به آب افكندش.
    و دير وقت كه هر كوهه آب
    حرف با گوش نهان مي زندش،
    موجي آشفته فرا مي رسد از راه كه گويد با ما
    قصه يك شب طوفاني را.

    رفته بود آن شب ماهي گير
    تا بگيرد از آب
    آنچه پيوندي داشت.
    با خيالي در خواب

    صبح آن شب ، كه به دريا موجي
    تن نمي كوفت به موجي ديگر ،
    چشم ماهي گيران ديد
    قايقي را به ره آب كه داشت
    بر لب از حادثه تلخ شب پيش خبر.
    پس كشاندند سوي ساحل خواب آلودش
    به همان جاي كه هست
    در همين لحظه غمناك بجا
    و به نزديكي او
    مي خروشد دريا
    وز ره دور فرا مي رسد آن موج كه مي گويد باز
    از شب طوفاني
    داستاني نه دراز.
    جهان ، آلوده خواب است.
    فرو بسته است وحشت در به روي هر تپش ، هر بانگ
    چنان كه من به روي خويش
    در اين خلوت كه نقش دلپذيرش نيست
    و ديوارش فرو مي خواندم در گوش:
    ميان اين همه انگار
    چه پنهان رنگ ها دارد فريب زيست!

    شب از وحشت گرانبار است.
    جهان آلوده خواب است و من در وهم خود بيدار:
    چه ديگر طرح مي ريزد فريب زيست
    در اين خلوت كه حيرت نقش ديوار است؟
    سهلاممممممممممم مهلبون خوفی کههههههههههه
    خوش میگذره شهتون ..
    شاد باشی گلممممممممممممممممم
    دل من دیر زمانیست که می پندارد

    دوستی نیز گلیست

    مثل نیلوفر و ناز...

    ساقه ی ترد و ظریفی

    دارد

    بی گمان سنگ دل است آن که روا می دارد...

    جان این ساقه ی نازک را...

    دانسته بیازارد !

    «فریدون مشیری»

    اصن ما را به خیر تو امید نبوده و نیست و نخواهد بود
    بای تا بدرود دیگر!!!
    هر هر هر هر هر
    دیگه نبینم مسخره کنیا
    فانوسخه که شاگرد من بوده!:دی
    یک کلام ختم کلام می کشی یا نه؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا