تو از طلوع بهاری من از غروب زمستان
من از فراق وجدایی تو از رسیدن یاران
تو از ترنم صبحی من از کدورت شب ها
تو بی کران و صبوری منم چو جوی شتابان
تو اسمونی وابری من از عمیق زمینم
تو لاله ای ز بهشتی منم چو خار بیابان
تو از لطا فت شعری من از خشونت خط ها
تو استوار و رفیعی منم چو کلبه ی ویران
تو لحظه ای تو عبوری منم سکوت و تباهی
تو اشکی وتو عزیزی منم چو قطره باران
قسم به روز جدایی به حق صبح و رهایی
خدا کند که بیایی به محفل یاران