fbarani67
پسندها
1,193

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نه بابا شوخی میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    عکس جدید مبارک خانم
    این آقا مهدی چقدر کتکت زده برم بزنمش
    سوگلم فهمیدم پرسپولیسیه میرم اذیتش میکنم :biggrin:
    عصبانی شده بود
    هرگز به دیگران اجازه نده قلم خودخواهی به دست بگیرند...
    دفتر سرنوشت را ورق بزنند,
    خاطرات را پاک کنند
    و در پایان بگویند(قسمت نبود)...!
    یه لحظه قطع شدم دوباره اومدم
    تو همیشه لطف داشتی خانم
    دشمنت شرمنده به دوستای خوبت سر میزنی وقتی برای ما نمیمونه
    لپام نکش دردم اومد :child::child:
    نگفتم "دوستت دارم" ، ولی دارم

    تو را دیدم که خواندی

    شعری از "نیما"

    همان نیمای بازیگوش!

    و شاید تا ابد هم

    هیچ یاسی را نگردانم

    نثار دست های زندگی سازت

    و شاید تا ابد

    من میزبان شعر خود باشم

    نمیدانم تو میدانی :

    تو را چون چشم

    چون دل

    چون تمام زندگانی دوست دارم

    تو را چون شعر نیما دوست دارم

    تو را چون اخر یک راز پر معنا

    پرستش میکنم در خلوت احساس ناچیزم

    در این احساس بی پایان من از تو


    بدان من دوستت دارم

    تو بارانی و من احساس باران

    تو تنها ابر در این سرزمین هستی

    که بویت میزند بر سقف قلبم چنگ

    دلم میگیرد از هر انچه در این رنگ
    من...دلم تنگ شده است...
    و دل تنگی شعریست...
    که فقط برای توست...
    تو مرا
    شعرهایم را
    با نوازش دستهای مهربانت خلق میکنی...
    چطور می توانم...
    دلتنگت نباشم وقتی بی نوازشهای تو...
    نیمه کاره مانده ام...
    هي فلاني مي داني ؟ مي گويند رسم زندگي چنين است...

    مي آيند.... مي مانند.... عادت مي دهند.... ومي روند.

    وتو در خود مي ماني و تو تنها مي ماني

    راستي نگفتي رسم تونيز چنين است؟.... مثل همه فلاني ها....
    از دریا پرسیدم:که این امواج دیوانه ی تو از کرانه ها چه میخواهند؟
    چرا اینان پریشان و در به در سر بر کرانه های از همه جا بی خبر می زنند؟
    دریا در مفابل سوالم گریست! امواج هم گریستند... آن وقت دریا
    گفت: که طعمه ی مرگ تنها آدمها نیستند امواج هم مانند آدمها می میرند
    و این امواج زنده هستند که لاشه ی امواج مرده را شیون کنان به گورستان سواحل خاموش می سپارند!
    من به این مهر سکوت ؛ من به این تاریکی ؛ من به ما ؛ من به فرسودگی ذهن خودم
    معترضم که چرا ...........
    شوق آغاز مرا
    و منی چون من را ز خودم دزدیدند
    به کجا بر گردم ؟
    حق برگشتن را زتنم دزدیدند
    انديشيدن به پايان هر چيز شيريني حضورش را تلخ مي كند... بگذار پايان تو را غافلگير كند درست مانند آغاز...
    بهترين دوست اون دوستيه که بتوني باهاش روي يک سکو ساکت بشيني و چيزي نگي و وقتي ازش دور ميشي حس کني بهترين گفت وگوي عمرت رو داشتي
    زن زیبایی نیستی؟!!

    چرا؟؟

    ممنونم زیبا بود دمت گرم.
    سلام ابجی .ممنون که به یادم بودی .

    درس کاری کرده که دیگه کمتر میام اینجا.
    آمدم برای تو
    می مانم در کنار تو
    میمیرم بجای تو
    .....................آی سو...........................
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا