مهشید بیا:
شورِ عشقت به دل افتاد چنان مست شدم/ که ز خود قطع نمودم، به تو پیوست شدم
آتشِ عشقِ تو در دل شرری زد که سحر/ سوختم، خاک شدم، یکسره از دست شدم
نیست از من اثری هرچه بگردم چه کنم؟ / لیک در کوی تو چون نیست شدم، هست شدم!! (آآآآخخخخ)
سر نهادم به کفت، پای بر افلاک زدم/ مهر گشتم چو تو را ذره شدم، پست شدم
با تو بی پرده بگویم که گرفتارِ تو ام/ بی جهت نیست که آزاده و سرمست شدم!!(وباز هم آآآخخخخ)
(شهید دکتر محمد جواد باهنر)