چ خوبه ک اینهمه با احساسی نازنین جون.......منم مطالب احساسی رو دوس دارم ولی هیچی از خودم بلد نیستم بگم البته نویسندگی ی هنره.....
عزیزم باید برم برم بعدا میام حسابی سوال پیچت میکنم
بابای خشکل با احساس من.......
بابا ایول.........هم کار هم نویسندگی.....ببینم چ میکنی واسه رمان
نه نازنین جون مطالعه کجا بود؟؟؟؟؟همش وقتمو تلف میکنم ب خدا.....
ایشالا ک موفق میشی......
گاهی فاصله میان من و تو ست
گاهی دلهایمان ابریست
گاهی نگاهمان به اسمان دوخته ایم به ان امید که دیگری هم میبیند
گاهی تنها میتوان تمام حس خود را با کلمه ای کوتاه بیان کرد
دوستت دارم
ای کاش میتوانستم
دستان بی پناهم را در آغوش دستان پرسخاوت تو جای دهم و تو را تا ابد از آن خود کنم
ای کاش میتوانسم
خودم را اغوش بی ریای تو پنهان کنم تا با عطر نفسهاینت جان بگیرم
ای کاش میتوانستم ستاره های دنباله دار نگاهت را به اسارت چشمان منتظرم در آورم و تا ابد به تو تکیه کنم
اما افسوس ماه من
انقدر دور وبرت پر از ستاره است که شک دارم بتونی من را ببینی
چه برسد به اینکه همسفرم باشی
باز هم آرام در خیالم نشستی
بازهم اشک را میهمان چشمان عاشق اما منتظرم کردی
بازهم با خاطراتت روحم را تخریب کردی!
اما زیبای نازنین, من این ویرانی را با تمام لحظات خوش زندگی ام معاوظه نمیکنم
زیبای نازنین
میخواهم تا ابد انگشتانم را به اسارت قلبم بگیرم
از تو بنویسم
از تو بگویم
از تو بخوانم
مگر من غیر از تو چه کسی را دارم که بخواهم تورا نادیده بگیرم؟
تو تکیه گاه منی.... تو سنگ صبور منی
تو همه احساس منی ... همه شور منی
و سهم من از همه این دنیا فقط تویی
فقط تو