sany 1
پسندها
334

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ببخشید من دیگه باید برم.
    خوشحال شدم.
    روز خوش.:gol:
    من بیشتر تفریحات دارم.
    البته میخواستم صبر کنم تا نتایج امتحاناتم بیاد شاید ترم تابستونه مجبور شدم بگیرم.
    فعلا فقط باید منتظر بود... .
    خب چرا از اون جایکه تازه دیروز امتحانام تموم شده میخوام یه دو سه روزیو استراحت کنم.بعد اون ان شاء الله با مشورت خانواده یه سری کارای دیگه رو انجام میدم.:)
    امتحانام تموووووووووووووم شدن و رسیدم به آزادیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.:D
    نه خب ما توو فکرمون ازتون یاد کردیم یه جورای زیر پوستی بوده:دی
    سلاااااااام ممنونم.شما خوب هستین؟ما همیشه به یادتون هستیم.:)
    سلاااااااااام ممنون درگیر کارای پایان تحصیلم.تو خوبی ؟ جواب کنکورتون اومده ؟؟
    تیر کمون

    شونه ی دستای تو رونه باد میفهمه نه تگرگ
    چشمای خندهی تو رونه شب می فهمه نه یه برگ
    پرنده ی تو سینه تو به اسمون پرش نده!
    بزار تو سینه ات بمونه، هوای اسمون بده!
    افتابی نیست که چشماتو رد کنی از ابرای دور
    ترانه های ذیل شدن ! چشم ترانه سازا کور!
    هیشکی نمی فهمه تورو ،روز چشات نقاب می خواد
    واسه چشای بیدارت مسکنای خواب میخواد
    قابل ذکر: شاعراخلع یدن،خلع قلم!
    تو عصر تیر کمون دارن مدرن میشن قدم قدم!
    این جا هوا خیلی بده ،ماشین و بوق تلفن
    یا له شدن تو ادما، تو عصر حراج کوپن!
    عصر ماشین سواری خونه بدوش
    بچه های پایین شهر کوچه های مواد فروش!
    نفس نکش ، که شب نگه نفس بدزدن از گلوت
    داد نکش! افتابی نشو!ترانه بُت امون میده
    ندیده های چشما تو یه جا بهت نشون بده!
    قابل ذکر: شاعراخلع یدن،خلع قلم!
    تو عصر تیر کمون دارن مدرن میشن قدم قدم!
    خوبه که بتونی بنویسی

    خوبه که بتونی اهنگ بزنی

    اما خوب نیست که دلتو بشکونند
    خوب خوبه

    روانشناس

    یه دست به قلمی دارم

    شعرام غمگینانه
    و گاهی تند هستن
    باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
    شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است
    ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته ای
    کت خون ما حللتر از شیر مادر است
    چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه
    تشخیص کرده ايم و مداوا مقرر است
    از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
    دولت در آن سرا و گشايش در آن در است
    يک قصه بیش نیست غم عشق وين عجب
    کز هر زبان که می شنوم نامکرر است
    دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
    امروز تا چه گويد و بازش چه در سر است
    شیراز و آب رکنی و اين باد خوش نسیم
    عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
    فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
    تا آب ما که منبعش ال اکبر است
    ما آبروی فقر و قناعت نمی بريم
    با پادشه بگوی که روزی مقدر است
    حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
    کش میوه دلپذيرتر از شهد و شکر است
    باز طوفانی شده دریای دل
    موج سر بر ساحل غم میزند
    باز هم خورشید رنگ خون گرفت
    بر زمین نقشی ز ماتم میزند


    باز جام دیده ها لبریز شد
    باز زخم سینه ها سر باز کرد
    در میان ناله و اندوه و اشک
    حنجرم فریادها آغاز کرد


    می نویسم شرح این غم نامه را
    داستان مشک و اشک و تیر را
    می نویسم از سری کز عشق دوست
    کرد حیران تیغه شمشیر را


    گوئیا با آن همه بیگانگی
    آب هم با تشنگان بیگانه بود
    در میان آن همه نامردمی
    اشک آب و دیده ها پیمانه بود


    تیغ ناپاکان برآمد از نیام
    خون پاکی دشت را سیراب کرد
    خون خورشید است بر روی زمین
    کآسمان تشنه را سیراب کرد


    می شود خورشید را انکار کرد؟
    زیر سم اسبها در خاک کرد؟
    می شود آیا که نقش عشق را
    از درون سینه هامان پاک کرد؟


    گر نشان عشق را گم کرده ایم
    در میان آتش آن خیمه هاست
    گر به دنبال حقیقت میرویم
    حق همینجا حق به روی نیزه هاست


    گریه ها بر حال خود باید کنیم
    او که خندان رفت چون آزاد شد
    ما سکوت مرگباری کرده ایم
    ....او برای قرنها فریاد شد

    بازهم در ماتم روی حسین
    باز هم در سوگ آن آلاله ایم
    یادتان باشد حیات عشق را
    وامدار خون سرخ لاله ایم
    گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی

    با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید



    گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا

    تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید



    گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن

    عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید



    گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم

    راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید



    گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش

    عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید



    گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

    در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید



    گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش

    فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید



    گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم

    گریه کردآهی کشید وزینب کبری(س) کشید



    گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق

    عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید



    گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع)

    گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید
    کی گفت خوبم وپاک

    من که نگفتم

    فقط سعی میکنم انگونه که ربم میخواهد باشم

    همان شوم

    عمری دوباره مرا بخشید

    برای کار مهمتر پس باید تلاش کنم
    درس خون چیزی که بهم نمیاد
    توکلم همش به اونه

    اگه اون نبود یقین من هم نبودم

    اون میخواد من یه شخص مهم شم

    پس باید تلاش کنم

    باید طوری بشم که به گفته امام صادق قلم من بر خون شهدا در قیامت سنگینی کنه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا