برو و نگذار ماندنت باری بشود بر دوش دل کسی که شکستن غرورت برایش
از شکستن سکوت اسانتر باشد.عشقت را بردار و برو.خوب برو. زیبا برو.
سر به زیر برو هر چند با اندوه با لبخندی بر لب برو هر چند باری سنگین بر دل و بر دوش.
شاد برو،شاد ازاین باش که اگر ترا نشناخت،عشق شناخت
برو و بدان هر جا بروی دست عشق را بر شانه ی خود حس خواهی کرد
نگاهت عاشقانه خواهد شد و صدایت اشنا.
وقار را در گام هایت می توان دید و اندوهی عارفانه را در لبخندت.
همه ی اینها از ان است که عشق قلب ترا ماُمنی برای بیتوته ی خویش یافته است
و همراهت خواهد ماند تا محضر حضرت دوست،
انکه می ماند اسیر عادت و خویشتن خواهی میشود.
ذائقه ی جانش تلخ میشود از شور و شیرین های زود گذر و غبار مینشیند
بر اینه ی روحش.
رفتن همیشه بد نیست.
انگونه باید بروی که دیده شوی و حضورت مثل لمس بال یک پروانه حس شود.
انگونه برو که هیچ نگاهی نتواند ترا انکار کند و هیچ دلی نتواند...
برو،فقط برو.
وقتی بروی همه چیزهایی که باید بیاید می اید.
از شکستن سکوت اسانتر باشد.عشقت را بردار و برو.خوب برو. زیبا برو.
سر به زیر برو هر چند با اندوه با لبخندی بر لب برو هر چند باری سنگین بر دل و بر دوش.
شاد برو،شاد ازاین باش که اگر ترا نشناخت،عشق شناخت
برو و بدان هر جا بروی دست عشق را بر شانه ی خود حس خواهی کرد
نگاهت عاشقانه خواهد شد و صدایت اشنا.
وقار را در گام هایت می توان دید و اندوهی عارفانه را در لبخندت.
همه ی اینها از ان است که عشق قلب ترا ماُمنی برای بیتوته ی خویش یافته است
و همراهت خواهد ماند تا محضر حضرت دوست،
انکه می ماند اسیر عادت و خویشتن خواهی میشود.
ذائقه ی جانش تلخ میشود از شور و شیرین های زود گذر و غبار مینشیند
بر اینه ی روحش.
رفتن همیشه بد نیست.
انگونه باید بروی که دیده شوی و حضورت مثل لمس بال یک پروانه حس شود.
انگونه برو که هیچ نگاهی نتواند ترا انکار کند و هیچ دلی نتواند...
برو،فقط برو.
وقتی بروی همه چیزهایی که باید بیاید می اید.