vooroojak khanoom
پسندها
3,561

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • یه روزنامه ی اردنی خبر زده که آمریکا چهار شنبه به ایران حمله میکنه، اینا هم کامنتهای زیر اون تو یه سایت فارسی!
    خوب همین کارارو میکنید که هی پشیمون میشن از حمله دیگه )
    .

    .
    ... .
    * ما 4شنبه امتحان داریم لطفا بندازین جمعه
    * من چهارشنبه چک دارم !
    * منم چهارشنبه امتحان دارم . موندم چیکار کنم . برم جنگ نَرَم جنگ...
    * پس چرا ساعت شو نگفته؟! شاید ما خونه نباشیم...
    * حالا من چی بپوشم؟!
    * ما شماره ماشين مون فرده، فك نكنم بتونيم تــو اين حماسه آفريني حضور بهم برسونيم!
    * میشه بهش بگین موقع برگشت منو به عنوان غنیمت ببرن آمریکا
    * سه شنبه حمله کنن تا چهارشنبه تمومش کنن که پنج شنبه جعمه بریم دَدَر!!
    * شام هم میدن؟
    * ایول ، بالاخره یه بهونه جور شد من پنجشنبه نرم عروسی. از جنگ برگشتم خستم ! تازه اگه اسیر نشم و برگردم
    * بگو سر راه نون بگیره...
    * ای بابا حالا نمیشه جمعه عصر باشه آخه عصرای جمعه خیلی دلگیره آقا ما از مسئولین خواهشمندیم بگن جمعه حمله کنند
    خــدآیــا . . .
    ایــن امتـــحآن هـــآت
    خــــیلے ســـخــته !!!
    نمـــیشــه
    Open Book
    بـــگیــرے ؟؟
    کثیــــــف ترین چاپلوسی زمانیست
    که مــردی بخاطر طبیعی ترین نیازش
    با دروغ به معصومی بگوید
    دوستـــــــــــت دارم . . . !
    چه جالب!
    جدیدا اسم خیانت شده : یه اشتباه!
    که باید ببخشیش و فراموشش کنی،وگرنه محکوم می شی به کینه ای بودن!!
    سلام میشه باکس تون رو ب اندازه ی 2 پیام خالی کنید
    سلام الهه خانوم .. خوبی؟ مرررررسی به خاطر چیزای قشنگ قشنگ آوا .. ۲۱سال .. ترم ۴ پزشکی
    کابرد معادلات دیفرانسیل

    تو این تایپک ی بخشش هست که میخوام بدونم چرا اینجوری ه
    بلدی شما؟؟
    مثلاt)=bŶÎ)
    مرسی دوست عزیز
    من دیگه باید برم فعلا بای
    امشب میای باشگاه؟؟؟
    مرداب اتاقم کدر شده بود
    و من زمزمه خون را در رگهایم می شنیدم.
    زندگی ام در تاریکی ژرفی می گذشت.
    این تاریکی،طرح وجودم را روشن میکرد.
    در باز شد
    و او با فانوسش به درون وزید.
    زیبای رها شده ای بود
    و من دیده به راهش بودم:
    رویای بی شکل زندگیم بود.
    عطری در چشمم زمزمه کرد.
    رگهایم از تپش افتاد.
    همه رشته هایی که مرا به من نشان میداد
    در شعله فانوسش سوخت:
    زمان در من نمی گذشت.
    شور برهنه ای بودم.
    او فانوسش را به فضا آویخت.
    مرا در روشن ها می جست.
    تار و پود اتاقم را پیمود
    و به من ره نیافت.
    نسیمی شعله فانوس را نوشید.
    وزشی می گذشت
    و من در طرحی جا میگرفتم،
    در تاریکی ژرف اتاقم پیدا میشدم.
    پیدا، برای که؟
    او دیگر نبود.
    آیا با روح تاریک اتاق آمیخت؟
    عطری در گرمی رگهایم جابجا میشد.
    حس کردم با هستی گم شده اش مرا می نگرد
    و من چه بیهوده مکان را میکاوم:
    آنی گم شده بود.
    از خانه به در، از کوچه برون، تنهایی ما سوی خدا میرفت.
    در جاده، درختان سبز، گل ها وا، شیطان نگران: اندیشه رها میرفت.
    خار آمد، و بیابان و سراب.
    کوه آمد و خواب.
    آواز پری: مرغی به هوا میرفت؟
    نی، همزاد گیاهی بود، از پیش گیاه میرفت.
    شب میشد و روز.
    جایی، شیطان نگران: تنهایی ما میرفت.
    تیریک میگم.شما تقریبا به دلیلش دست پیدا کردین.
    تیریک میگم.شما تقریبا به دلیلش دست پیدا کردین.
    نه زیاد با امضام در ارتباط نیست.
    دلیلشو یه جای دیگه بهتون میگم
    من دوست دارم شما تفسیرش کنین تا نظرتونو در موردشون بدونم.
    ولی در مورد آواتار گلم تو یه تاپیکی بطور غیر مستقیم به دلیلش اشاره کردم.
    حالا شما تفسیرشون کنین
    من برای هر دوشون دلیل دارم.
    هیچ کار من بدون دلیل نیست.بکنه بازم میخواین تاپیکش کنین؟
    واحه ای در لحظه

    به سراغ من اگر می آیید،
    پشت هیچستانم.
    پشت هیچستان جایی است.
    پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی است
    که خبر می آرند، از گل وا شده دورترین بوته خاک.
    روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
    به سر تپه معراج شقایق رفتند.
    پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:
    تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
    زنگ باران به صدا می آید.
    آدم اینجا تنهاست
    و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاریست.
    به سراغ من اگر می آیید،
    نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
    چینی نازک تنهایی من
    منم خوبم.خدارو شکر
    آره حسابی بهمون چسبید.جاتون خالی
    :que:کجائيييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي:que:
    اگر عشق نبود





    از غم خبری نبود اگر عشق نبود
    دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟
    بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
    این دایره‌ی کبود، اگر عشق نبود
    از آینه‌ها غبار خاموشی را
    عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟
    در سینه‌ی هر سنگ دلی در تپش است
    از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟
    بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
    دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
    از دست تو در این همه سرگردانی
    تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟
    امضامو................ن هنو............دارم ب یه تاپیک میاندیشم !
    شاید اونجا بکار بردمش !


  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا