فردین جوان
پسندها
2

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اول آشناییمون..حرفا .......چه شاعرانه بود.............نگاه تو ...تو چشم من...چه ...پاک و صادقانه ..بود
    دائم نگاهم به آمدن تو است ، اینکه مال من باشی و ................................................... خیالم راحت ، اینکه همیشه خورشید عشق در قلبمان بتابد
    من این شب زنده داری را دوست دارم . . .
    من این پریشانی را دوست دارم . . .
    بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم . . .
    گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم . . .
    چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم . . .
    بی قرارم ، ساختم با دوری ات ، نشستم به انتظار آمدنت ، من این انتظارها و بی قراریها را دوست دارم . . .
    چونکه تو را دارم ، چون به عشق تو بی قرارم ، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم
    مرا در به در کوچه پس کوچه های دلت کردی ، من این در به دری را دوست دارم . . .
    مرا نترسان از رفتنت ، مرا نرجان از شکستنت ، بهانه هم بگیری برایم ، بهانه هایت را دوست دارم . . .
    نگو مرا نمیخواهی ، منی که به پایت نشستم و با همه چیز ساختم .
    نگو مرا نمیخواهی ، تو نمیدانی از انتظار به تو رسیدن تا انتظار تو را دیدن همه ی موهایم سپید شد .
    نگو مرا نمیخواهی ، تو که حرفهای مرا نمیخوانی ، تو که نگفتی تا آخرش نمیمانی ، منی که دلم خوش بود به اینکه تو را دارم تا همیشه . . .
    نگو مرا نمیخواهی ، من که میخواهمت ، من که دلم همیشه در پی تو بوده و همیشه دلم میخواست یکی مثل تو را داشته باشم .
    نگو مرا نمیخواهی ، حالا وقتش نیست که مرا نخواهی ، حالا وقتش نیست که مرا دور بیندازی .
    دلم همه هیچ و کارعالم همه هیچ
    ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
    چون عاقبت خاک گل کوزگران خواهی شد!!!


    این ماهی در تنگ تماشارا ....پس کی به ان دریای ابی رنگ میخوانید؟؟
    امشب صدای تیشه از بیستون نیامد ...... شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد.........
    امشب صدای تیشه از بیستون نیامد ......شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد.........


    [IMG][IMG][IMG][IMG][IMG]
    برو ای آجی من ، نه همراه باشگاه شو ، خداحافظ !
    برو با مردمان نیک هم آوا شو ، خداحافظ !
    تو را با من نمی خواهم که « تنها » معنا کنم دیگر
    برو با زندگی « آشتی کن» دیگر ، « مرید » خوشبخت شو ، خداحافظ !
    هر رهگذری محرم اسرار نگردد
    صحرای نمکزار چمن زار نگردد
    هرجا که رسیدی طرح رفاقت مکش ای دوست
    هر بی سر و پا یار وفادار نگردد
    من که گفتم این بهار افسردنی است

    من که گفتم این پرستو مردنی است


    من که گفتم ای دل بی بند و بار

    عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار


    آه عجب کاری به دستم داد دل

    هم شکست و هم شکستم داد دل
    حس "خداحافظ" همیشه برای من تلخ و جانکاهه.


    "خداحافظ" به معنای ترک کردن ، جدا شدن و قدم در راه بی برگشت گذاشتن.


    سپردن کسی که پُر از خاطرات زندگیسازه به خداوندی که تنها شاهد لحظه های تکرار نشدنیه...


    از لحظه ی بعد از "خداحافظ" ، لحظه ها پُر از لذت مرور خاطرات و انبوه از حسرتی تلخ برای زندگی با حقیقتی ناباورانه است.


    "خداحافظ" در زندگی هر انسانی سبب ساز خاطره ایست.
    دعوا نکرده بودیم


    قهـر نکرده بودیم


    فقط خداحافظی کردیم .


    مثل همیشه، رفتیم و دیگر همدیگر را ندیدیم



    چیزی بین ما شکسته بود.


    بهترین دوستم را می گویم.


    حالا اینجا پیدایش کرده ام.


    گاهی روزها می روم .صفحه اش را باز می کنم


    و نگاهش می کنم .


    کنار دخترش ایستاده و لبخند می زند


    او هم مثل من پیر شده است .
    گفتمش آغاز درد عشق چیست؟
    گفت آغازش سراسر بندگیست
    گفتمش پایان آن را هم بگو
    گفت پایانش همه شرمندگیست
    گفتمش درمان دردم را بگو
    گفت درمـانی ندارد بـی دواست
    گفتمش یک اندکی تسکین آن
    گفت تسکینش همه سوز و فناست . . . !
    در یک شب بارانی با تو آشنا شدم؛

    رفتیم، گفتیم، خندیدیم ، چقدر خوش بودیم
    خیس شدیم!

    و هنوز باران میبارید که از هم گذشتیم؛ تو به سوئی رفتی و من به دیگر سو
    خیس شدیم!

    ..... و حالا وقتی باران می بارد نمی دانم بخندم یا گریه کنم؟ زیرِ باران کدام خاطره را نگاه دارم و کدام را بشویم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا