انگشتانم لای ورق های دیوان حافظ می رود
دستِ دلم می لرزد
اما به خواجه می سپارم تا امید را از دلم نگیرد
دلم میخواهد همیشه بگوید:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور. . .
دستِ دلم می لرزد
اما به خواجه می سپارم تا امید را از دلم نگیرد
دلم میخواهد همیشه بگوید:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور. . .