tabasom.zand
پسندها
3

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • به ساعت نگاه میکنم
    حدود سه نصف شب است
    چشم میبندم تا مبادا چشمانت را
    از یاد برده باشم
    و طبق عادت کنار پنجره میروم
    ... سوسوی چند چراغ مهربان
    و سایه کشدار شبگردان خمیده
    و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
    و صدای هیجان انگیز چند سگ
    و بانگ آسمانی چند خروس
    از شوق به هوا میپرم چون کودکیم
    و خوشحال که هنوز
    معمای سبز رودخانه از دور
    برایم حل نشده است
    آری از شوق به هوا میپرم
    و خوب میدانم
    سال هاست که مرده ام

    <<حسین پناهی>>
    میایی زنگ میزنی میری...؟!
    خوب نیست این کارا...!!!!
    کوجایی.....؟؟؟؟؟
    نمیایی....؟؟؟؟؟؟
    الان حالت خوبه....؟؟؟
    سر حالی؟؟؟؟؟؟
    ":دی" هستی یا نه؟؟؟
    خدایا........
    تنهای تنهایم .............
    خدایا جز تو کسی ندارم
    خدایا
    جزتو پناهی ندارم
    خدایا
    جز تو کسی نیست که این همه دلتنگی و شکایتم را بپذیرد و نرنجد
    خدایا
    ادیبانه سخن گفتن بلد نیستم
    بندگی بلد نیستم
    دل به تو سپردن بلد نیستم
    خدایا
    در سختی ها صبرکن کردن رابلد نیستم
    ایمان داشتن بلدنیستم
    خدایا
    از بنده هات خسته ام.......... دلشکسته ام................
    خدایا .........
    خودت پناهم باش ..........فقط خودت:(
    چه غم انگیز است وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت میجوشد ومینالد ومیخواند و تو تشنه ی آتش باشی نه آب ......

    وچشمه ای که خشکید چشمه از آن آبش که تو تشنه آن بودی خشک شد و به هوا رفت ...

    بعد عمری گداختن در غم نبودن کسی که تا بود غم نبودن تو را می گداخت......

    همیشه شاد باشید.
    خدایا............
    حالا که اینجا ایستاده ام ؛ این تقدیر من است یا تقصیر من؟؟؟؟؟؟؟:cry:
    همیشه صداهای بلند رو میشنویم
    پر رنگها رو میبینیم
    سخت ها رو میخوایم..........
    غافل از اینکه خوبها آسان می آیند
    بی رنگ می مانند
    و بی صدا میروند.........:(
    امشب گریه میکنم.........
    گریه میکنم برای تو ........
    برای خودم ..................
    برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن و نتونستن..........
    برای تموم اون چیزی که خواستی و نبودم ، خواستم و بودی...........
    امشب گریه میکنم...................
    به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق.............
    برای تو ..............
    برای تو .............
    و به پاس تمام تحقیرهایی که شنیدم و هنوز شکست نخوردم..........:cry:
    هر بار کودکانه دست کسی را گرفتم گم شدم
    اکنون.................
    آنقدر که هراس از گرفتن دستی هست از گم شدن نیست........
    آدمی در آغوش خدا غمی نداشت
    پیش خدا حسرت هیچ بیش و کمی نداشت
    دل از خدا برید و در زمین نشست ....
    صدبار دل بست و دلش شکست
    به هر طرف نگاه کرد راهش بسته بود
    یادش امد که یک روز عهدش را با خدا شکسته بود.........
    سلام
    راستش امروز باید میرفتم دکتر به خاطر همون دیگه نرفتم، مرخصی ام
    خوبی خانم؟
    جالبه یه شعر از سهراب گذاشتی
    جات خالی 5شنبه با بچه های دانشگاه رفتیم سر مزار سهراب سپهری...
    چقدر ساده بود و همون شعر زیبا :
    بر سر قبر من اگر می‌آیید نرم آهسته .....
    چه زیبا بووود این جملات زیبا...!!!
    هر کدام یک حس داشت
    ولی حس دلتنگی از همه بیشتر بود
    مثل من!
    دل هوس سبزه و صحرا ندارد،
    ندارد،
    ندارد.

    میل به گلگشت و تماشا ندارد،
    ندارد،
    ندارد.
    دل سر همراهی با ما ندارد،
    ندارد،
    ندارد.
    خون شود این دل که شکیبا ندارد.
    جانم ای دل غافل،
    وصل تو مشکل،
    نقش تو باطل،
    خون شوی ای دل
    دلی دیوانه داریم،
    ز خود بیگانه داریم،
    ز کس پروا نداریم.
    چه فتنه ها که از گردش آسمان ندیدیم،
    به غیر آه سرد همره کاروان ندیدیم،
    از عاشقی به جز دیده‎ی خون‎فشان ندیدیم،
    به پای گل به جز زحمت باغبان ندیدیم،
    به کوی یار به جز ناله‎ی عاشقان ندیدیم.
    عارف قزوینی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا