arman-niki
پسندها
15

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ثانيه ها لنگ مي شود، وقتي دلي براي دلي تنگ مي شود.
    سال نو مبارك همراه با بهترن آرزوها!!
    آرزو دارم نوروزی که پیش رو دارید آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید...سال نو مبارک
    به عشق همه ی دوستام این متن و نوشتم و این کارتو درست کردم...
    امیدوارم خوشتون بیاد و بمونه واسه یادگاری...

    سال نو مبارک...


    چیو کدوم؟؟؟؟!:surprised:.......................................................................... منومیگی ی ی؟؟؟
    شکسپیر میگه:هرزگاهی برای آن که دوستش می داری نشانه ای بفرست تابداند قلبی برایش می تپد........
    بیقرار توام و دردل تنگم گله هاست
    بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
    مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
    در دلم هستی و بین منو تو فاصله هاست
    گذشته رو اگه به دوش بکشی کمرت خم میشه
    ولی اگه بذاری زیرپات قدت بلند میشه...........
    هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه!
    فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!
    هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه!
    هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه!
    هیچ کس اشکی برای ما نریخت
    هر که با ما بود از ما می گریخت
    چند روزی هست حالم دیدنیست
    حال من از این و آن پرسیدنیست
    گاه بر روی زمین زل می زنم
    گاه بر حافظ تفأل می زنم
    حافظ دیوانه فالم را گرفت
    یک غزل آمد که حالم را گرفت:

    "ما زیاران چشم یاری داشتیم
    خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
    چشم مستی تحفه ی بازار ماست
    درد می بارد چو لب تر می کنم
    طالعم شوم است باور می کنم
    من که با دریا تلاطم کرده ام
    راه دریا را چرا گم کرده ام
    قفل غم بر درب سلولم مزن!
    من خودم خوش‌باورم گولم مزن!
    من نمی گویم که خاموشم مکن
    من نمی گویم فراموشم مکن
    من نمی گویم که با من یار باش
    من نمی گویم مرا غم خوار باش
    من نمی گویم؛ دگر گفتن بس است
    گفتن اما هیچ نشنفتن بس است
    روزگارت باد شیرین! شاد باش
    دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
    آه! در شهر شما یاری نبود
    قصه هایم را خریداری نبود!!!
    وای! رسم شهرتان بیداد بود
    شهرتان از خون ما آباد بود
    از درو دیوارتان خون می چکد
    خون من،فرهاد،مجنون می چکد
    خسته ام از قصه های شومتان
    خسته از همدردی مسمومتان
    اینهمه خنجر دل کس خون نشد
    این همه لیلی، کسی مجنون نشد
    آسمان خالی شد از فریادتان
    بیستون در حسرت فرهادتان
    کوه کندن گر نباشد پیشه ام
    بویی از فرهاد دارد تیشه ام
    عشق از من دورو پایم لنگ بود
    قیمتش بسیار و دستم تنگ بود
    گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
    تیشه گر افتاد دستم بسته بود
    حالمان بد نیست غم کم می‌خوریم
    کم که نه! هر روز کم کم می‌خوریم
    آب می‌خواهم، سرابم می‌دهند
    عشق می‌ورزم عذابم می‌دهند
    خود نمیدانم کجا رفتم به خواب
    از چه بیدارم نکردی آفتاب؟؟
    خنجری بر قلب بیمارم زدند
    بی گناهی بودم و دارم زدند
    دشنه‌ای نامرد بر پشتم نشست
    از غم نامردمی پشتم شکست
    سنگ را بستند و سنگ آزاد شد
    یک شبه بیداد آمد، داد شد
    عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
    تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام
    عشق اگر اینست مرتد می شوم
    خوب اگر اینست من بد می شوم

    بس کن ای دل نابسامانی بس است
    کافرم دیگر مسلمانی بس است
    در میان خلق سردرگم شدم
    عاقبت آلوده مردم شدم
    بعد ازاین با بی‌کسی خو می کنم
    هر چه در دل داشتم رو می کنم
    نیستم از مردم خنجر بدست
    بت پرستم بت پرستم بت پرست
    بت پرستم، بت پرستی کار ماست
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا