واسه اموالش که گفته بود طبق قانون...البته یه سریشو تذکر داده بود که در چه راهی خرج کنیم بقیه شو گفته بود طبق قانون تقسیم شه
واای الان که دارم در موردش حرف میزنم ترس ورم داشته آخه باباجیم کمی خشکه:دی البته فقط ظاهرش
خب برو شمال که خیلی باحاله خیلیم خوش میگذره دسته جمعی...مخصوصا رامسر که خیلی قشنگه..
دیروز غروب مامانم در حرکت غافل گیر کننده گفت حاضر شو بریم خونه باباجی اینا...منم هر کار خواستم کنم که بپیچونم موفق نبودم
آخه اونجا وقتی داییم یا دادشم نباشن خیلی کسل کنندس!!
تنها چیزه جذابش کتابخونه باباجیمه !! آخه وقتی میری سره کتاباش چیزایه خیلی باحالی کشف میکنی..یه بار داداشم وصیت نامه باباجیمو رو تو یکی از کتاباش پیدا کرد اگه بفهمه کلمون کنده س!!
یه بار دانشگامون میخواست ببره اردو دوستام رفته بودن که اسمه منو خودشونو بنویسن دیدن یه نفر هم اسم و فامیلم ثبت نام کرده..اینقده حرصم گرفته بود ... هر چی جستجو کردم بفهمم کیه موفق نشدم دوستام گفتن شاید یه نفردیگه اومده اسمه تورو نوشته!:دی