من که نمیتونم میوت بمونم
امرو با مامی فری رفته بودیم بیرون 2تا دختر دبیرستانی جلو ماشینه مامی بودن هی بوق میزد اینا نمیرفتن کنار اخه فک میکردن راننده پسرو قصد اذیت داره چون یه موتوری هم داش اونورا دور میزد فک کردن با همیم مامی هم شروکرد مثه بوقایی که واسه عروسیا میزنن بوق زد اینقده حال داد کلی خندیدم اخرش که دخترا فهمیدن مام دختریم کلی ضایع شدن ولی خیلی حال داد خیلی