قضیه مال وقتیه که من سوم راهنمایی بودم.
من بودم و داداشم و پسر عموم و دختر عموم... .
پسر عموم از من 3 سال کوچیکتره.
افتادن با داداشم دعوا سر نمیدونم چی.
داداشمم با این که کوچولو بود خیلی بد دعوا می کرد.
خلاصه با کلی تشر زدن اینا رو از هم جدا کردم که مامان پسر عموم هم اتفاقا ناراحت شد.
بعدش اومدیم پیش دختر عموم که از پسر عموم 6-7 سال کوچیکتره.
آقا ما اومدیم نمیدونم چکار کنیم دستمون خورد فکر کنم تو صورتش(به جون خودم عمدی نبودااا).
حالا دیگه مگه دهنش میبنده!!
دوست داشتم یکی محکم بزنم توو دهنش بلکه دهنشو ببنده:دی
مامانش هی به من چشم غره میرفت... .
آخرش هم خود همین دختر عموم رفت آهنربا چسبوند به تلویزیون خونه تصویرش خراب شد(توو هم قاطی شد) بابامم فرمالیته ش کرد رفت... .
وقتی همه مهمونا رفتن بابام کلی باهام دعوا کرد و همه رو از چشم من دید.
اهههههههههه.
