fereshte.m
پسندها
5,583

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • امروز اومد توو کوچه لباسشو زد بالا دیدیم که به به به به... .
    گله به گله کبود شده بدنش.
    اصلا یه وضعی... .
    من به داداشم گفتم آماده باش باشه.
    منم پشتشم.
    کاری داشت بهم بگه فورا خودمو میرسونم:دی
    یعنی جدی جدی مدار بود؟؟
    من فکر کردم سر کاریه:دی
    مامی برات گفتم پسره که داداشم و دوستاش لت و پارش کرده بودن چی شد؟
    ما شا الله بنده چقدر آی کیو تشریف دارم!!:biggrin::biggrin:
    چششششم.
    چشامو که تا ته باز می کنم که هیچی از شعاع 100 کیلومتریت هم رد نمیشم.:D:D
    نه باو!
    نقاشیای دادماست لذت نقاشیو میگم!!:biggrin:
    وا الله من از این عکسه یه دختر هندسی کچل دیدم که کلی سوال واسش درست شده بود و یه پنجره.
    همین بود؟
    آره فکر کردم ولی نتونستم رمز گشاییش کنم.
    منم اگه اسکنرم درست شد طراحیامو اسکن می کنم ببینینشون.
    مامی پُستتو تو تاپیک قتل(تاپیک خودم)خوندم!!
    وجدانا چه ابتکاری داریاااا.:D
    اون 2 تا پسری که پشت سر من نشسته بودن و سانسورشون کردم کاملا حواسشون به دوربین بود.
    بیشتر فکر کنم هدفش عکس گرفتن از اونا بوده.
    (نمی دونم گفتم شاید جدیدا مد شده با زدن داد و هوا کردن دود عروسیا رو خبر بدن!!).:biggrin:
    هااا!!
    من فکر کردم داد زده به همه گفته.
    (دوستتونو گفتم).
    بگو... .
    می شنوم... .:redface:
    اووووه ما اینقدر از این جوریاش سر کلاسمون داریم... .
    یکیشون توو روی استادمون بهش توهین کرد.
    اصلا اینقدر به استاد توهین می کنن!!
    حسابشو بکن که تا الآن 4-5 نفر رو از کلاس واسه مسخره بازی انداختن بیرون... .
    ولی تقصیر دوست شما هم بود.(گفتم که باید یا کارت دعوت واسه تون درست می کرد بهتون می داد یا حداقل یواش تر حرف میزد).
    :D... .
    ایشون خیلی اهل پارتی بودن.
    بهش می گفتی قرصا رو یادت نره... .
    آهنگش با من:دی

    پ.ن:خو یواش به دوستش می گفت حتما سر کلاس داد زده که همه شنیدن.
    آره.
    وقتی خیلی بخندی همینطور اشک از چشات سرازیر میشه یا به قولی مف و تفت توو هم قاطی میشه.:biggrin:
    بتعریف... .
    قول نمیدم.
    فقط تنها کاری که از دستم بر میاد اینه که جلو خودمو بگیرم از جمع فاصله بگیرم بعد شروع کنم غش غش خندیدن!!:biggrin:
    به جان خودم خیلی خنده دار بود:دی
    مامیم اینقدر افتاده بود پشت خنده چادرش رو کشید روی سرش سر منم کرد زیر چادرش کسی نفهمه آبرو ریزی بشه!!
    حالا حسابشو بکن آدم از خنده به گریه بیفته!!:biggrin:
    خدا رو شکر همه فکر کردن داریم گریه می کنیم!!:biggrin:
    آقا طرف پوستش سبزه بود بعد می خواستن با کرم پوستشو سفید کنن.
    صورتش یه جاش سبزه بود یه جاش سفید!!:D
    لباسشو که دیگه نگو... .
    صد رحمت به... .:D:D
    اینقدر خندیدم!!:biggrin:
    آخه اینقدر صحنه های خنده دار داره!!:biggrin:
    مثلا اون دفعه ای یکی از فامیلامون مرده بود بعد هنو براش سنگ قبر نزده بودن کرده بودنش زیر خاک یه پلاستیک کشیده بودن روش!!
    من به مامانم گفتم چه پاستوریزه شم کردن!!
    حالا اونم افتاده پشت خنده من دیگه بدتر از اون!!:biggrin:
    خلاصه دیگه منو کسی عذاداری نمیبره.:D
    بعد شام که همه میان منو چند تا از بچه های فامیل جمع میشیم تا می تونیم به همه یه دل سیر می خندیم!!:biggrin:
    اون دفعه ای عروسو دیدم اینقدر خندیدم بهش!!:biggrin:
    ماست مالیش کرده بودن یعنی!!:redface:
    ان شاء الله.همچنین.ما عروسیامون خیلی رسمی نیستن (یعنی خیلی همه خشک و جدی نمیشینن) ولی عذاداریامون چرا.1 بار تو عمرم برده بودنم عذاداری آبروی خونوادمو بردم بسسسسکه خندیدم به همه شون.دیگه منو نمیبرن.:cry:
    آره مامی.
    ما فامیلمون خیلی وسیعه کلا.
    آررررررررره گرم می کنیم پس چی.
    ولی واسه عذاداری گفتم که هیچ وقت منو با خودشون نمیبرن.(هر چند که دوست دارم برم).
    آره اینم هست.آخه آخرش دقیقا همه توو هم قاطی میشن:دی
    عروسی خیلی خوش میگذره... .
    ما توو فامیلمون همیشه ماهی 1 عروسی و 1 عذا داریم:دی
    واسه عذاداری هیچکی منو نمیبره ولی واسه عروسی همیشه میرم:دی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا