درخت با جنگل سخن ميگويد
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن ميگويم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ريشههای تو را دريافتهام
با لبانت برا ی همه لبها سخن گفتهام
و دستهايت با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گريستهام
برای خاطر زندهگان،
و در گورستان تاريک با تو خواندهام
زيباترين سرودها را
زيرا که مردهگان اين سال
عاشقترين زندهگان بودهاند.
□
دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای ديريافته با تو سخن ميگويم
بهسان ابر که با توفان
بهسان علف که با صحرا
بهسان باران که با دريا
بهسان پرنده که با بهار
بهسان درخت که با جنگل سخن ميگويد
زيرا که من
ريشههای تو را دريافتهام
زيرا که صدای من
با صدای تو آشناست...
شاملو