حذراز عشق ندانم ؛ نتوانم !
اشکی از شاخه فروریخت
مرغ شب , ناله ی تلخی زد و بگریست ...
اشک در چشم تو لرزید , ماه برعشق تو خندید
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه گشیدم
نگسستم, نرمیدم .
رفت در ظلمت غم , آن شب و شبهای دگر هم ,
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبرهم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذرهم ...
بی تو اما , به چه حالی من از کوچه گذشتم