bera
پسندها
2,303

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/328645-زیباترین-چشم-ها
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/328652-»-عکس-های-زیبا-از-بازتاب-در-هنر-عکاسی?p=4336975#post4336975
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/328637-تصاویری-متفاوت-و-زیبا-از-امواج-دریا
    دنیا را بد ساخته اند،کسی را که دوست داری تورا دوست نمیدارد،کسی که تورا دوست دارد تو دوستش نمیداری،اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین زندگی هرگز بهم نمیرسند. و اگه یه روز کسی بهت گفت که دوستت دارم تو سعی نکن بهش بگی دوستش داری ،اگه گفت عاشقته سعی نکن عاشقش باشی،اگه بهت گفت همه زندگیش تویی سعی نکن همه زندگیت باشه،چون یه روز میاد و بهت میگه که ازت متنفرم اونوقت تو نمیتونی ازش متنفر باشی.(دکتر شریعتی)
    سلام نمیدونم اطلاع دارین یا نه سبک شعری که گذاشتم بحر طویله خودم خیلی دوستش دارم ولی قسمت هاش قاطی شده اول دومی و بخونید دوم اولی
    دخترک گفت : "پدر ! پس چه کنم من ؟" و شنید از دهن والد خود : " خانه ی شوهر !" ... یهویی دخترک قصه ی ما گشت به صد شور و به صد ناز وبه صد عور ، به صد فیس و به صد سور ، به زور رژ و ماتیک و ریمل ، پنکک و رژگونه و بیگودی وبابلیس و خط وفر مژه و برق لب و سایه و مش، لاک و مانیکور ، بسی خوشگل و چون حور و به توفیق خداوند ، یکی را بزدی تور و بشد زندگی اش جور و نپرسید ز قلبش : که فلان دختر ممتاز و پریناز و گلاویژ و ثریا و دیانا و مهستی وحمیرا و فروزان وشکیلا که برفتند به دانشگه آزاد ،چه بودند و چه گشتند وکجایند ؟! "
    حرف دل دختر :
    گفت یک دختر دلشاد و دل آباد ، به صد ناز وبه صد باد ،به بابایی ِ دلشاد : " تو بابای عزیزم ،که تویی بانک پر از پول تمیزم ، بده بر من همه ی شهریه ثابت ، وَ عمومی ،که شود هر یک از آنها به حدود دو ونیم ، نه ...سه ونیم اسکن سر سبز هزاری که شوم وارد دانشگه آزاد وشب وروز و مه وسال ،چه با حال وچه بی حال ، چه خوش طعم و چه آشغال ، بخوانم ،بزنم زور و کنم پاس و شوم تیکه الماس و دهم فیس و کنم فاس و شوم دخترک خاص ! و دهم پز به تمامی کسانی که مرا ننگ و زیانند و بسی بی سر و پایند " .
    تا که بشنید پدر از دهن دختر خود این سخنان ، خنده زنان گفت به ایشان که " عزیزم ، همه چیزم ،نده هی تکیه به میزم ! ، چه کسی گفته که با مدرک دانشگه آزاد تر از ماهی آزاد ، که پوچ است و نه آباد ، ندارد دو سه اُستاد ، که با آن بشوی شاد ، توانی بدهی فیس به این دشمن دانا که همانا همه دانند که دانشگه مذکور ،فقط مدرک مخصوص به آویزش ِ در تاقچه تقدیم نمایند ."
    گفتند :ستاره را نمی توان چید
    وآنان که باور کردند
    برای چیدن ستاره حتی دستی دراز نکردند.
    اما باور کن که...
    من به سوی زیباترین و دورترین ستاره دست یازیدم و
    هر چند دستانم تهی ماند
    اما چشمانم لبریز ستاره شد
    ستاره های درونت را در شب چشمانت رها ساز و
    باور کن عشق را هدفی نیست
    ان چنان که بدست آید
    در آغوش جای گیرد
    و یا در آیینه چشمانت به تصویر نشیند
    باور کن که "عشق" خود همه چیز است.....
    ماه من ، غصه چرا ؟! آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
    مثل آن روز نخست
    گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
    یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان
    نه شکست و نه گرفت !
    بلکه از عاطفه لبریز شد و
    نفسی از سر امید کشید
    ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید
    زیر پاهامان ریخت ،
    تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !
    دخترک خندید و
    پسرک ماتش برد !
    که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را
    دزدیده
    باغبان از پی او تند دوید
    به خیالش می خواست،
    حرمت باغچه و دختر کم
    سالش را
    از پسر پس گیرد !
    غضب آلود به او غیظی کرد !
    این وسط من بودم،

    سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
    من که پیغمبر عشقی معصوم،
    بین دستان پر
    از دلهره ی یک عاشق
    و لب و دندان ِ
    تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
    و
    به خاک افتادم
    چون رسولی ناکام !
    هر دو را بغض ربود…
    دخترک رفت ولی زیر لب
    این را می گفت:
    ” او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! ”
    پسرک ماند ولی روی لبش
    زمزمه بود:
    ” مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! ”
    سالهاست که پوسیده ام
    آرام آرام !
    عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
    جسم من تجزیه شد ساده ولی
    ذرّاتم،
    همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
    این جدایی به خدا رابطه با سیب
    نداشت
    تو به من خندیدی
    و نمی دانستی
    من به چه دلهره از باغچه
    همسایه
    ..سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را در دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سال ها هست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان
    می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم خانه کوچک ما سیب نداشت
    [آدم های ساده را دوست دارم!
    همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند!
    همان ها که برای... همه لبخند دارند!
    همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند!
    آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛
    ...عمرشان کوتاه است!!
    آدم های ساده را دوست دارم!
    بوی ناب “ آدم ” می دهند
    مامرد نیستیم ولی معنی نامردی رو میفهمیم
    وای به حال اونایی که مردن و معنی نامردی رو نمیفهمن
    یاد سهراب بخیر،آن سپهری که تا لحظه خاموشی گفت :تو مرا یاد کنی یا نکنی،من به یادت هستم ، آرزویم همه سرسبزی توست.
    و من از پنجره بیداری

    کوچه یاد تو را می نگرم...

    و چنان آرامم که کسی فکر نکرد

    زیر خاکستر آرامش من

    چه هیاهویی هست ...

    عاشقی هم دردی است !!!

    و من از لحظه دیدار تو می دانستم


    که به این درد


    شبی

    خواهم مرد ...
    سلام ممنون از متن بسیار زیباتون خیلی وقته که تز این مدل نوشته ها دور شده بودم یاداوریه شیرینی بود
    سلام دوست خوبم. ممنون که از صفحه من دیدن کردی.امیدوارم برات دوست خوبی باشم.
    آره مال اصفهانه :D

    ایشالا دوستم بیاد باز چیزی پیدا کردم میذارم تو پیچ ات . یادم می مونه .
    من حالم خیلی بده دوستیی..ارادت دارم نسبت به بچه هاسی اونجا..حتمآآ سلام برسون..شبتون بخیر
    دلتنگم...نه براى كسى،ازبى كسى...خسته ام...نه ازتكاپو،ازدربه درى...نه دوستى،نه يادى،نه خاطره ى شيرينى..تنهايم..تنهاترازآن سنگ كنارجاده امامشتاقم,مشتاق ديدارآن كس كه صادقانه يادم كند
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا