من بچه که بودم،کافی بود یه مازیک،مداد،یا... پیدا میکردم کل دیوار، رو نقاشی می کشیدم(خط خطی)مامانم رو من زندگی نداشت،همیشه هم میرفتم تو کوچه کلی خودمو خاکی و کثیف می کردم میومدم،اگه هم که نمی ذاشت مامانی برم بیرون این قد جیغ می کشیدم که همسایه ها هم شاکی میشدن از شونه هم می ترسیدم،کلی گریه میکردم اگه مامانم مو هام رو شونه میکرد