چه شبها تا سحر در خلوتی بیرنگ
نشستم مو به موی خاطراتت را سوا کردم
به پای قاصدک بستم صبوری را شبیه گل
نوشتم به روی گل که من بی تو چه ها کردم
خبر دادی که می آیی سوار شاپرک در باد
بیا ای اوج زیبایی که غم ها را رها کردم
آمد رمضان و مقدمش بوسیدم،
در رهگذرش طبق طبق گل چیدم،
من با چه زبان شکر بگویم که به چشم،
یک بار دگر من ماه خدا را دیدم...
در آغاز این ماه مبارک محتاج دعای خیرتان هستم.
التماس دعا...