آره.. کلی ذوق کردم... چرا...در هر صورت انتخاب با من بود... اما اصلا دوست نداشتم بیان...
باورت نمیشه وقتی مامانم گفت بابات گفته نه... از خوشحالی داشتم سکته میکردم.. دم بابا جونم گرم....عاشقشممممممممم
شاه پسر ، منظورم برعسک اینی بود که فرمودین .. خیال کردم مریضین که این اخلاخیات خوف بتون سرایت نوموکنه !
من هرجا برم مث شص تیر این ویروسا رو پخش و پلا موکونم !! جدی میگم ، سیم ثانیه که با یکی مرتبط میشم الکی میخنده !![IMG]
راستش نویسنده اش یادم نیست چون کتابو از دوستم گرفتم خوندم الان پیشم نیست که بهت بگم ولی پرفروش ترین کتاب ایتالیا بوده نمی دونم الان یکم از داستانشو بگم یا نه؟