دقیقا عین همین اتفاق برام افتاد
همه ی ارزوهامو ازم گرفتن چقدر هم بی رحمانه .هیچی نداشتم هیچی.حتی برای دعا کردن هم چیزی نداشتم
ارزوهامو پس گرفتم با چنگ و دندون,مریض شده بودم هم روحی هم جسمی
ولی بالای سر ارزوم ایستادم چون نمیتونستم بدون اون حتی پلک بزنم
تو هم باید ارزوهاتو پس بگیری به هر قیمتی که شده کسی حق نداره صاحب ارزوی تو باشه
ok
میخواستم بگم که یه روزایی منم به پوچی مطلق رسیده بودم
تنها ارزوم مرگ بود خیلی وحشتناک بود با هر نفس ارزوی مرگ میکردم
دل خودکشی رو هم نداشتم
ولی چند وقت که گذشت دیدم اینطوری که نمیشه
باید یه کاری کرد,همه انرزیمو گذاشتم تا از روی اون چیزی که ناامیدم کرده بود بپرم
برای پریدن از یه شکاف بزرگ نه باید زیاد خیز برداری نه زیاد جلو بری باید بهترین فاصله رو پیدا کنی بعد 1.2.3 بپری