sisi...
پسندها
4

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • قربونت برم چرا خوشحاليت رو از دست دادي ؟ مگه از اينكه منو داري خوشحال نيستي؟

    فكر كنم پنج ساله يا شش ساله بودم ................. اتفاقا من خيلي هم شجاع بودم خودم رفتم جلو پيش دكتر اصلا هم نترسيدم كلي با دكتره چرت و پرت گفتيم و خنديديم ........ اما چشت روز بد نبينه 2 ساعت بعدش .....آخه بي حس ميكنن .......بعد از 2 ساعت كه بي حسي رفت آخ آخ چقدر بد بود دور خونه ميدويدم و جيغ ميكشيدم
    فردا ميري دانشگاه ديگه؟...................فردا روز آخره ديگه چون از هفته بعد ماه رمضون ميشه ؟

    فردا زنگ ميزنم باشه همسر گلم ؟
    راستي مهناز من امشب ميرم جشن ........جشن ختنه سوران

    بهت گفته بودم منم بچگي هام جشن ختنه سوران گرفته بودم ، شبش كه جشن بود اينقدر به من خوش گذشت كلي حال

    كردم.......... اما فرداش پدرم در اومد فرداش اينقدر گريه كردم كه نگو به نظر من بايد اسمش رو بزارن عزاي ختنه سوران
    به زندگي آيندمون فكر كن تا خوشحال بشي ............ راستي بايد خودت خونمون رو بسازي ها خانوم معمار بايد خونمون رو خشگل درست كني

    راستي اگر موهات رو فر كني دوباره صاف ميشن؟ يا واسه هميشه فر ميمونه
    الهي پوري قربونت بره اينقدر فكر وخيال نكن.....

    خوب كاري كردي جواب ندادي ............ دلم نميخواد باهاش هم كلام بشي ها

    نترس اون هيچ مشكلي پيش نمياره ............ تا من رو داري غمي نداشته باش

    ميشه خواهش كنم انقدر اين جمله (( يك بلايي سر خودم ميارم )) رو تكرار نكني ........ بار آخر باشه كه اين جمله رو گفتي ها
    فدات بشم خيلي زود ميام پيشت غصه نخور عزيزم
    گفتي كه خيلي چيزا رو از دست دادي_چه چيزاي رو از دست دادي؟.....فدات بشم در عوضش منو داري، يك خداي مهربون داريم

    جون پوري تو شماره اين پسره رو بده به من تا من حالش رو بگيرم........ خودم رو معرفي نميكنم .... فقط اذيتش ميكنم
    مهنازي ............دوباره اومدي سايت خبر كن منم بيام .....................دلم واست يك ذره شده

    امروز از هميشه بيشتر بيشتر دلم تنگ شده .....


    خدا جونم خودت مراقب مهنازي من باش
    عزيزم ببخشيد ولي من اين طرف راحتر هستم.................... يك چيز بگم نميخندي : احساس ميكنم اين طرف خونه من و تو توي اين دنياي مجازي هستش

    آخه پوري قربون اون چشماي خشگلت بره چرا اينقدر گريه ميكني ............... فدات بشم گريه نكن ديگه ........ اگر اونجا بودم كه نميزاشتم گريه كني

    جون پوري ديگه غصه نخور و گريه نكن ............ تو مگه ديشب نگفتي كه خيلي خشحالي پس چرا دوباره گريه كردي
    منم الان داره گريم ميگيره ........ اينقدر حرص نخور .........حرص بخوري ضعيف و لاغر ميشي ها ......من زن لاغر دوست ندارم ها

    دوست دارم عزيزم ... آخه تو اگه بدوني من چقدر دوست دارم كه ديگه گريه نميكني
    خيلي بيشتر از اون چيزي كه فكرش رو بكني دوست دارم
    باشه عسيس دلم ......................شب بخير خانوم مهربونم
    هر دوتاش خشمله .............هم صاف هم فر

    ميشه خواهش كنم فارسي تايپ كني
    خوب ديگه برو شامت رو بخور تا سرد نشده .......................نوش جونت

    به خدا ميسپارمت نفسم..................... شب بخير عسلم
    باشه به اميد ديدار ............. خدا جونم مواضب همسرم باشي ها

    خيلي دوست دارم عسيسم
    گفتم مو ياد يك چيزي افتادم :
    چند روز پيش از حموم اومدم بيرن وايسادم پاي آينه داشتم با اتو موهام رو درست ميكردم هر چي تلاش ميكردم نميشد بعد بابام اومد گفت پسره بي عرضه ............. اتو رو از من گرفت يك مدل موي واسم درست كرد در حد المپيك خيلي خشمل شده بودم
    ميگم گفتي موهات كوتاهه نه؟.................. هر وقت شدي زن من بايد بزاري موهات بلند بشه
    ما هم بچه كوچولو توي فاميل زياد داريم......................اينقده با نكمن
    در مورد مغازه به بابي گفتم................بابام گفت كه حالا زوده صبر كن دانشگاه قبول بشي اون وقت
    راستي آبجي مرجان اينا ميخوان اسم بچشون رو چي بزارن..................دخمل بود ديگه؟
    آره ..........................خدا خودش همه چيز رو درس ميكنه

    خدا اينقدر مهربونه .............. خيلي مهربونه

    اينقدر سريع بهم برسيم كه فكرش رو هم نميكني ........... بعد ميشينيم پيش هم دست ميندازيم دور گردن هم ديگه و از اين روزا ياد ميكنيم
    به نظر من اونم بايد با يك دختر كه مثل خودش بزرگ شده زندگي كنه،اينجوري بهتر همديگر رو درك ميكنن

    اسمش چيه؟
    كلا قضاوت كردن در اين جور موارد خيلي سخته ................ خدا كمكش كنه انشاالله
    آها فهميدم چي گفتي ...................... نميدونم چرا اينقدر گيج شدم
    با اين شواهد ديگه فكر كنم همون نيمه ي گمشده اي....................منظورت چي بود عزيم ؟
    پسر خالت هم بيچاره معلومه با سختي بزرگ شده ...............بيچاره دلم واسش سوخت

    شايد من اگر جاي اون بودم از اون بودم از اون بدتر ميشدم
    يك چيز بگم جون مهناز فكر نكني دروغ ميگم ها ................. به خدا منم يكبار همين نصيحت رو به يكي از دوستام كردم

    چقدر جالبه........................حتي نصيحت هامون هم مثل همه
    و اما يكي ديگه از دوستام هم پدرش مادرش رو طلاق داد و بدون پدر بزرگ شد .............. الان دقيقا شبيه پسر خاله تو شده
    يكي از دوستاي خودم از بچگي پدر مادرش رو از دست داد ............ اون موند و يك خواهر با يك داداش كوچولو

    من يادم مياد اون از 10 سالگي كار ميكرد هم خواهرش رو بزرگ كرد هم داداشش رو ................خيلي هم پسر آقا و خوبي هست
    خوب شايد همينجور باشه كه تو ميگي ................ اما من آدم هاي زيادي ديدم كه اصلا پدر و مادر نداشتن اما خيلي هم آدم هاي خوبي هستن
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا