عسل من داشتم یمرفتم شام بخورم که اومدی چرا اخه این موقعها در کل.
120 سالگی؟ اره خیال کردی باورم میشه. بزودی که سنت به سنم رسید یه چیزای دیگه به اسم و شکل ادمیزادها برات مهم میشن و دیگه گوشیهای بیجون رو رها میکنی تو دفتر کهنه خاطرات دیروزت.
عسل آی هو تو گو و باید این رفتن سریع باشه وگرنه گوشم رو تا بیخ میکنن میذارن کف دستم. میبخشی که من رفتم ها میبخشی. میبخشی.