Ali Talash
پسندها
1,421

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • وا چرا؟! :cry:

    تو که میدونستی! خوشم میاد دستت شکسته وقت داری بشینی فکر کنی!:) بالاخره فهمیدی من دخترم!:biggrin::whistle:
    :biggrin:............

    :cry: مگه من چی کار کردم!!!

    البته فکر کنم کوسهه تو باشی ادمه من چون داشت با 2 تا دستاش شنا میکرد........[IMG]:whistle:[IMG][IMG]
    والا هنوز به هیچکس.......اخه تا عکسی نبینیم چه طوری رای بدیم اخه؟؟؟؟؟؟یکم بی انصافیه///؟؟؟؟؟؟
    شما حتما شکسته نفسی میکنین......خوب من کنجکاو شدم که بچه ها اینجوری میگن......بازم موفق باشی
    سلام به همه بچه ها
    اميدوارم منم از جمع خودتون بدونيد.
    پاينده ايران
    میشه یه عکس از خودت بذاری ببینیم چه شکلی هستی که همه به شما رای میدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    ارغوان
    این چه رازی است که هر بار بهار
    با عزای دل ما می آید؟
    که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است؟
    وین چنین بر جگر سوختگان
    داغ بر داغ می‌افزاید

    ارغوان
    پنجه خونین زمین
    دامن صبح بگیر
    وز سواران خرامنده خورشید بپرس
    کی برین دره غم می‌گذرند؟

    ارغوان
    خوشه خون
    بامدادان که کبوترها
    برلب پنجره باز سحر غلغه می‌آغازند،
    جام گلرنگ مرا
    بر سر دست بگیر،
    به تماشاگه پرواز ببر
    آه بشتاب که هم پروازان
    نگران غم هم پروازند

    ارغوان
    بیرق گلگون بهار
    تو بر افراشته باش
    شعر خونبار منی
    یاد رنگین رفیقانم را
    بر زبان داشته باش
    تو بخوان نغمه ناخوانده من

    ارغوان،
    شاخه همخون جدا مانده من


    ارغوان
    شاخه همخون جدا مانده من
    آسمان تو چه رنگ است امروز؟
    آفتابی است هوا؟
    یا گرفته است هنوز؟ من درین گوشه که از دنیا بیرون است،
    آسمانی به سرم نیست،
    از بهاران خبرم نیست،
    آنچه می بینم دیوار است
    آه، این سخت سیاه
    آن چنان نزدیک است
    که چو بر می کشم از سینه نفس
    نفسم را بر می گرداند
    ره چنان بسته که پرواز نگه
    در همین یک قدمی می‌ماند
    کورسویی ز چراغی رنجور
    قصه پرداز شب ظلمانی است
    نفسم می گیرد
    که هوا هم اینجا زندانی است
    هرچه با من اینجاست
    رنگ رخ باخته است
    آفتابی هرگز
    گوشه چشمی هم
    بر فراموشی این دخمه نینداخته است
    اندر این گوشه خاموش فراموش شده،
    کز دم سردش هر شمعی خاموش شده،
    یاد رنگینی در خاطر من گریه می‌انگیزد
    ارغوانم آنجاست
    ارغوانم تنهاست
    ارغوانم دارد می گرید
    چون دل من که چنین خون آلود
    هر دم از دیده فرو می ریزد
    خيلي قشنگ بود علي..

    اين جور داستانارو من خيلي دوست دارم ، نگهشون ميدارم ، بعد چند وقت يه سر ميزنم به آرشيوم و ميخونمشون
    سلام
    خوبی؟چه خبرا؟ دستت چیزی شده؟می بینم که قرار مدار گذاشتید.کجا میرید حالا؟
    ایشالا دستت زودتر خوب بشه.
    من دیگه برم.
    شب همگی دوستان خوش.
    آره جون خودت
    چایی خوردی ............... :)
    راستی مگه دستت طوری شده؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا