م
پسندها
1,100

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
    وایییییییییییییییییییییییییی ننه



    این کار های نکبت بار چیییییییییییییییییییهه

    بابا نننننهه ماچ نخواستیم
    هوم .... چی میگه .... :surprised:

    ازار داری مگه نداشته های مارو یاداروی می کنه اخه .... :w00:
    قربونت برم ملینا جان. آخه و مرده و ذلالتش دیگه!!!
    ولی زن داییت خیلی مهربونه. وقتی ببینیش عاشقش میشی!! من که براش می میرم دایی جان.
    ممنون عزیز بابت عکسا .... :gol:

    میگم اینا که همش عشقولانس .... مارو یاد نداشته هامون میندازه .... :whistle:
    من و دیگه مُرده به حساب بیار دایی جان.
    از الان لباس مشکی هات و بذار کنار که برای مراسم بیای!
    به به .... اقا این که روش اونوره .... رو چه اصلی فتی خوشمله ؟ ....
    مرسی دایی جان.
    الان اگه زن داییت بیاد اینا رو ببینه، جفتمون و می کشه!!
    سلام ملینا جان. خوبی دایی؟
    دستت درد نکنه بابت عکست. ولی دایی جان چرا اون خانومه که برای امیر گذاشتی رو برای من نذاشتی؟
    یه دونش کافیه بانووووووووووو .... مگه من چقدر حقوق میگیرم .... :w06:
    سلام عزیز ....ممنون ....شما چطوری؟ .... :gol:

    نه بابا .... تبهکاران این اسمو روم گذاشتن ....:w06:

    واسه همین پرسیدم کی بهت گفته .... :w12:
    :rambo:چرا كه نه شما جون بخواه دستمال قدرت كه چيزي نيست.
    کی گفته اسیاب بادی .... :w00:

    زود باش بوگو تا من یه فاصله ای بین سر و بدنش ایجاد کنم .... :whistle:
    ای الاهی .... گونگیشکَ رو ببین چه زوری میزنه طفلی .... من جفتشونو بخورم .... :w12:
    ....
    عشق شمام کلکه هاااااااااا .... :lol:
    ....
    ممنون ....:gol::gol:
    هر چه بیشتر عمر می کنم بیشتر اطمینان پیدا می کنم که تفاوت عمده انسانها ، تفاوت بین انسان ضعیف و قوی ، بین انسان بزرگ و کوچک میزان توانایی یا اراده استوار و خلل نا پذیر آنهاست . به این معنی که انسان قدرتمند هنگامی که هدفی را برای خود مشخص می کند دو راه بیشتر پیش رو ندارد : یا مرگ یا پیروزی.
    :redface:نه ملینا خانوم آسیاب بادی نیستم اصلا آسیاب نیستم

    الان دیگه همه برقیشو دارن چند کارم هست:whistle:
    دو کاج جدید

    در كنار خطوط سيم پيام خارج از ده دو كاج روئيدند

    ساليان دراز رهگذران

    آن دو را چون دو دوست مي ديدند

    روزي از روزهاي پائيزي

    زير رگبار و تازيانه باد

    يكي از كاجها به خود لرزيد

    خم شد و روي ديگري افتاد

    گفت اي آشنا ببخش مرا

    خوب در حال من تأمل كن

    ريشه هايم ز خاك بيرون است

    چند روزي مرا تحمل كن

    كاج همسايه گفت با نرمي

    دوستي را نمي برم از ياد

    شايد اين اتفاق هم روزي

    ناگهان از براي من افتاد

    مهرباني بگوش باد رسيد

    باد آرام شد ملايم شد

    كاج آسيب ديده ي ما هم كم كمك

    پا گرفت سالم شد

    ميوه ي كاج ها فرو مي ريخت

    دانه ها ريشه مي زدند آسان

    ابر باران رساند وچندي بعد

    ده ما نام يافت كاجستان...:gol:

    شاعر: محمد جواد محبت
    به جیجملی خودم که نمیرسه
    قربونت عزیزم
    حتما
    سلام عموعموییه گلم
    عمویی داره کوچ میکنه بره نواندیشان
    اینجا مارو نمیخوان ماهم زورکی نمیمونیم
    خیلی عزیزی گلم
    قبووون تو...
    تو صفحه ی تو خیلی خوشملن..میبینم کیف میکنم...
    آره..شیطو مگه...؟؟؟
    رنگ روغن..ابرنگ هم گاهی..
    نه ملی جووونم..
    کشته نمیده..

    وااای ..چه پیشی های بانمکییییی....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا