نه، ایراد نداره. من که نمی تونم ناراحتی ترمه رو ببینم. تو هم بیا خونه من و ترمه. فقط خدا کنه ترمه بعدا که داره آلبوم و ورق می زنه، حسرت امروز و نخوره!!! :دی
قربونت برم. مرسی.
پروژه که خوب نبود.
اما قربونش برم بعد از پروژه رو!!!
منم خوشم نمیاد. اما همه چیز و که نمیشه جلوی بقیه گفت. حتما باید شما رو دعوا کنم من؟ از زری جون خواهش کردم که دیگه این کارو نکنه.
چیز خاصی نگفتیم. از شرایط همون موقع گفتیم. از مسایلی که تو موسسه پیش اومد و ... . یه قسمت از حرفامون هم مربوط میشد به اینکه جای تو رو خالی کنیم!!!1 (سوت)
سلام خواهر. خوبی؟ خوشی؟ چه خبرا؟
میگم دقت کردی یه چیزی به عنوان پیام خصوصی هم وجود داره.
این قدر با رگ گردن من ور نرید!!
راستی میگم در مورد قراره اون روز من و مهران برام توضیح بدی؟ من خودم نمی دونم چه خبر بوده و چی گفتیم!!!
هیچی.ولش کن.حوصله ندارم.الان فقط دلم میخواد داد بزنم.
از صبح تا شب مثل کارگر جلو دستش کار میکنم آخر سر همه ی خوشیا مالِ پسراشِ.
منم هویجم.وای آتی چقد بغض دارم الان.
گفتم خب وقتی گفتم نمیام رفت و پشت سرشم نگاه نکرد.اونا که عاشق بودن تو زرد از آب در اومدن من چه جوری به این اعتماد کنم؟
گفت خب حالا لابد پشیمون شده!حتمن فهمیده اشتباه کرده!
بهش زنگ زدم.گفت سلام خوبی چه خبر؟گفتم دارم پرستاری میکنم.گفت آخ مام هنوز خوب نشده؟گفتم مگه مام چشه؟گفت مگه کمرش نیست؟از تعجب وا رفتم.گفتم شما از کجا میدونی؟من من کرد.گفت فرشته ها خبر آوردن.
به مام گفتم شما باهم در تماسین؟گفت نه.گفتم پس از کجا میدونست مریضی؟گفت آها مگه نگفتم بهش زنگ زده بودم؟
مام که وا نمیده!
صبح زنگ زده بود من جواب نداده بودم.یه حسی بهم میگفت به مام بگم.
بهش گفتم.گفت چی کار داشت؟گفتم جواب ندادم.گفت چرا؟ببین چی کار داره؟زنگ بزن حالشو بپرس.دلشو بدست بیار.گفتم مام یعنی باهاش برم خونه ی اون مردک که نمیدونم کیه؟گفت چه ربطی داره؟