atousa_m
پسندها
4,592

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اما من یه آلبوم دارم. میدم به ترمه که نگاه کنه بعدا!!!

    شرط کدومه؟ من زندگیم و باختم. من همه چیزم و بهش باختم. چی می گی تو؟ کجایی تو؟
    من فکر می کردم کلا توی تالار ورزشی زیاد نمی آین...
    در هر صورت منم خوشحال می شم باهاتون آشنا بشم...
    همیشه شاد و خوشبخت باشین.
    نه، ایراد نداره. من که نمی تونم ناراحتی ترمه رو ببینم. تو هم بیا خونه من و ترمه. فقط خدا کنه ترمه بعدا که داره آلبوم و ورق می زنه، حسرت امروز و نخوره!!! :دی
    حال بچه رو خراب کردی، حالا که رفته میای میگی حالم بهتر شد؟ می خوام نگی. من تو رو می کشم آتی. به عشق من چی کار داری. چرا با اندام تنفسی من ور میری آخه؟
    منم همینطور...
    کلا هرچی گفتین دیگه....
    از داداشم از من شنیدین؟
    خدا نکنه نفس ترمه بند بیاد. آتی برو خونتون ببینم. چرا با احساسات این بچه بازی می کنی؟
    الهی بمیرم واسه بغضت.چرا بغض کردی گلم.
    نفسم بند بیاد بغض تو رو نبینم.
    یه آنتی ویروس نصب کردم
    میخواهم update کنم سرعت نتم خیلی کمه
    می تونی ببری شرکت ؟
    دیشب هر کاری کردم نشد
    سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام...
    خوبین؟
    من شما رو اسمی می شناسم...
    قربونت برم. مرسی.
    پروژه که خوب نبود.
    اما قربونش برم بعد از پروژه رو!!!

    منم خوشم نمیاد. اما همه چیز و که نمیشه جلوی بقیه گفت. حتما باید شما رو دعوا کنم من؟ از زری جون خواهش کردم که دیگه این کارو نکنه.

    چیز خاصی نگفتیم. از شرایط همون موقع گفتیم. از مسایلی که تو موسسه پیش اومد و ... . یه قسمت از حرفامون هم مربوط میشد به اینکه جای تو رو خالی کنیم!!!1 (سوت)
    سلام خواهر. خوبی؟ خوشی؟ چه خبرا؟
    میگم دقت کردی یه چیزی به عنوان پیام خصوصی هم وجود داره.
    این قدر با رگ گردن من ور نرید!!
    راستی میگم در مورد قراره اون روز من و مهران برام توضیح بدی؟ من خودم نمی دونم چه خبر بوده و چی گفتیم!!!
    خوب خداروشکر:gol:

    بیشتر مواظب خودت باش:w40:

    من خوبم ممنون:redface:اشکانم خوبه همین امروز اومده الان خوابیده:D

    سلامتی خبری نیست فعلا:D
    سلام آتی جان:gol:
    خوبی؟
    شرمنده دیر شد جوابت ببخش دستم خیلی گیر بود:D

    ممنونم شکر تو خوبی؟بهتر شدی؟:redface:
    هیچی.ولش کن.حوصله ندارم.الان فقط دلم میخواد داد بزنم.
    از صبح تا شب مثل کارگر جلو دستش کار میکنم آخر سر همه ی خوشیا مالِ پسراشِ.
    منم هویجم.وای آتی چقد بغض دارم الان.
    نظرت چیه؟
    پژمانو بگو!واسش گفتم.بچم متعجب شده بود.
    میگه مام هنوز دوسش داره.
    گفتم خب وقتی گفتم نمیام رفت و پشت سرشم نگاه نکرد.اونا که عاشق بودن تو زرد از آب در اومدن من چه جوری به این اعتماد کنم؟
    گفت خب حالا لابد پشیمون شده!حتمن فهمیده اشتباه کرده!
    بهش زنگ زدم.گفت سلام خوبی چه خبر؟گفتم دارم پرستاری میکنم.گفت آخ مام هنوز خوب نشده؟گفتم مگه مام چشه؟گفت مگه کمرش نیست؟از تعجب وا رفتم.گفتم شما از کجا میدونی؟من من کرد.گفت فرشته ها خبر آوردن.
    به مام گفتم شما باهم در تماسین؟گفت نه.گفتم پس از کجا میدونست مریضی؟گفت آها مگه نگفتم بهش زنگ زده بودم؟
    مام که وا نمیده!
    صبح زنگ زده بود من جواب نداده بودم.یه حسی بهم میگفت به مام بگم.
    بهش گفتم.گفت چی کار داشت؟گفتم جواب ندادم.گفت چرا؟ببین چی کار داره؟زنگ بزن حالشو بپرس.دلشو بدست بیار.گفتم مام یعنی باهاش برم خونه ی اون مردک که نمیدونم کیه؟گفت چه ربطی داره؟
    بله.از خوشحالی در پوست خود نمیگنجم.جالب اینکه با مام در تماسِ.ای بابا.من اضافم.میخوان ردم کنن.ای بمیرم راحت شم.آتی من نمیخوام.چه جوری بگم؟
    سلام.خوبی؟
    به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه کنید:
    بازگشت فرشاد.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا