farshad_r80
پسندها
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • باز باران با ترانه مي خورد بر بام خانه آمد آن روز باراني گفت كه آمد روز عيد گفت هر لحظه تنها مانده در اين شب رويايي گفت كه شايد دل عيد شده اسير باز بهار آمد در اين خانه ي تنهاي ما همه گفتيم عيد آمد بوي بهار آمد(ببخشيد كه كمي گيج شديم منظور همان عيد شما مبارك است)
    بچه بودم فقط بلد بودم تا 10 بشمرم نهايت هر چيزي همين 10 تا بود از بواا بستني که مي خوا ستم10 مي خواستم مامانو 10 تا دوست داشتم خلا صه ته دنيا همين 10 تا بود و اين 10 تا خيلي قشنگ بود حالا نمي دونم که دنيا چقدره نهايت دوست داشتن چندتاست ده تا بستني هم کفافمو نمي ده خيلي هم طمعه کار شده ام اما مي خوام بگم دوستت دارم مي دوني چقدر؟ به اندازه همون ده تاي بچگي
    شب است و گيتي غرق

    در سياهي شب بلند است و سياهي پايدار ، ولي
    باور به نور و روشنايي است ،
    که شام تيره ما را ، از تاريکي مي رهاند
    و از دل شبهاي بهار ، جشن مهر و روشنايي به ما ارمغان مي رساند
    تيرگي هاتان در دل نور خاموش باد...
    هــــوا آفتـــــابي سـت

    مرا زير چتــر خود ببر

    فقط زير چتـــر تـو

    باران مي بارد !
    قطره ها چشم انتظاران هم اند
    چون به هم پيوست جانها بي غم اند
    هر حبابي ديده اي در جستجوست
    چون رسد هر قطره گويد: دوست دوست
    مي كنند از عشق هم قالب تهي
    اي خوشا با مهر ورزان همرهي!:w28::w45:
    این شبها که من از دوری شعر و کلام تازه می‌ترسم
    در این شبها که مهتاب از دو سویش رحل می‌بندد
    در این شبهای پیش از حمله‌ی توفان
    که آرامش به معنای تمام دل‌تپشهای هراسان است
    بیا کودکانه و بی خبر امید ببندیم

    به تک تک شاخه های درخت خیالمان !

    نگاه هایمان را گره بزنیم

    به آبی بی کران آسمان

    و دست هایمان را ، به هم ...

    بیا ساز بزنیم ، تا روزگار بی وقفه برقصد برایمان !

    و پاک کنیم

    رد پای تمامی این رهگذران مضطرب را !

    چه فرقی می کند خوب ِ من ؟!

    تا آن هنگام که این باران دلتنگی بند بیاید

    زیر چتر خیال می خوابیم ...

    کودکانه و بی خبر ...!


    نیلوفر
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا