اینجوری که فایده نداره
برو نهار بخور
وفتی هم سرت درد می گیره یه لیوان آب خنک بخور
بهتر می شی
برو نهار بخور
وفتی هم سرت درد می گیره یه لیوان آب خنک بخور
بهتر می شی
-
اوکی
برو استراحت کن
مرسي خوبم
ايشاءالله هر چه زودتر خوب ميشه و باباشو از نگراني در مياره
سلام دايي جان
خوفيد ؟ خوشيد ؟
چه خبرا ؟؟ دخمل گلتون چطوره ؟ بهتر شده ؟؟؟
بیا فکر بکر
خودت که می دونی
کلا خونواده ی ما همشون منحصر بفرد هستن
از مامان وحید هم من خبر ندارم
شب دوباره بهش زنگ می زنم ببینم چطور هستند
نگران من نباش
من خودم شیر زنم
دیگه چیزی نگفتیم
من کلی ازت تعریف کردم
گفتم داداشم خیلی آقاست
خیلی ماهِ
جای تو و پسرم خیلی خالی بود
راستی....
مامان وحید بیمارستان بستریه
دیروز هی صداش قطع و وصل میشد
درست متوجه نشدم
ولی گفت حالش بهتره
چیه ؟
داری از فضول میمیری؟
اتفاقا دیشب بحث در مورد فضولیه تو بود
گفتم خوشم میاد که داداشم خودش هم قوبل داره که فضولِ
در واقع مدیر قابلیه
همون که اونشب براتون تعریف کردم
که می خوام زنش بشم
وااااااااا
خان داداش
شما هم چه حرفایی می زنیا
تو که سال به دروازده ما رنگ بچه هاتو نمی بینی ، خیلی هم لاغر شده بود ، اما گفت عمه جون ،شما چاق شدی ، منم کلی ذوق کردم
بعدش هم
دختر مال مردمه
بلاخره باید شوهر کنه یا نه؟
حالا چه فرقی داره دیبلم باشه یا لیسان یا فوخ لیسان یا دکترا ( این مدل حرف زدن زن جناب سرهنگ بود)
خودم میگردم توی در و همسایه یه شوهر نجیب پولدار براش پیدا می کنم ، به جون یه دونه پسرم که می خوام دنیاش نباشه ، مردم حرف در میارن
پس فردا میگن یا دختراش یه عیبی دارن که شوهر گیرشون نمیاد ، یا باباشون یه عیبی داره که نمی ذاره این دوتا دختر شوهر کنن
حالا هی درس بخونه که چی بشه؟
پژمان جان، اشتباه نکن
ما نایابیم نه ناباب
این بچه هم احتیاج به استراحت داشت
خیلی درس خونده بود
خسته شده بود
گفتیم ببریمش یه هوایی عوض کنه
خب بابا
خودت نخواستی بیای
به من چه
من؟
کو؟
کجا؟
چرا خودم ندیدم؟
آره دیدم
مثل اینکه منو پیچوندن خودشون رفتن
بی خیال
پس فردا که رفوزه شد خودش می فهمه چه اشتباهی کرده
پژمان جان چاره ی میگرن فقز استراحته
دو روز مرخصی بگیر بشین توی خونه استراحت کن تا خوب بشی
ما هم که دیروز جایی نرفتیم
تو چرا هی حرف تو دهن ما میذاری؟
سلام برادر
چطوری؟
بهتر شدی؟
حالا کجاشو دیدی... این باز خیلی بهتره.... خودم که.... اه اه... نگو.... تشریح نکنم بهتره.... :دی
آره اینقده زشتم من...... خیلی حسودیم شد بهت... :دی
پژی مراقب خودت باش
کارو هم بی خیال شو
همین الان پاشو برو خونه
به جون پژی می خواستم ه رو قرمر کنم که یادم رفت
جایی قرار نیست بابا
داشتیم مچل می کردیمت
من خودم هواسم به درس این بچه ها هست
خیالت راحت باشه
فدای همتون بشم
میرم بابایی
فقط همین امروز بای بای
برو فروغ جون!!!:دی
اصلا بیرون رفتن تو در حیطه اختیاراته این بابات نیست!:دی
فقط اگه وقت کردی یه کمم درس بخون!:دی
بوووووووووووووووووووس
بذار دیگه.....خیلی وقته نرفتم بیرون بابایی
با عمه اتی
اجازه اش دست منِ
حرفیه؟
monrose :خودت که زشت بودی !!!
ببین
یکی دیگه هم بهت گفته!!!
اما خوشم میاد اعتماد به نفست بالاست عوضش نمیکنی این زشتو!!:دی
:دی
کجاش رو دیدی
یه 20 دقه پیش فهمیدم بچه‌ت تو شیرخوارگاهه و تو اصلن بچه نداری :دی
هنوز می‌خوای اطلاعات پیدا کنم ؟
سرویس رو چند روز پیش پی بردم
نه اونجا که فقط میرم جواب میدم به پیاما
بابای بداخلاق
دلت بسوزه امروز داریم میریم بیرون با عمه اینا!حیف خواهرم نمیتونه بیاد
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...