سلام....
-
سلام حاج خانوم
هنوز از دست ما دلگیری؟!؟
ما که حلالت کردیم
سلام عزیزم چطوری؟ خونه شلوغ شد نتونستم بمونم
دعوتش کردی 4تا عکس ازش بنداز ببینیمش (بخندیم)
اگه نمیتونی به ساینا بگو اون کارشو خوب بلده
بابا همه پیشرفت کردن مخفی میان
.
.
.
:gol:
سلام عزیزم چطوری؟؟
ماشا ا.. به قدرت و سرعت این سیستم من فکر کردم به نور نمیرسه اما میرسه.... به ساینا همه چیو نگفتم یه چیز کوچولو رو گفتم که زیاد ضرر نکردی؟ حالا تا2 شب بالا سرت بیدار موند؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنون یه دنیا ...
.
.
.
یادت باشد زندگی کوتاهست! پس ببخش ... مهربان باش ... دوست بدار & همیشه بخند ...!
[IMG]
.
.
.
پیشاپیش سال نو مبارک عزیزم ...
امیدوارم سال جدید برای خودت و خانوادت سالی باشه پر ار قشنگی ها & روزهای خوب ...
سلام عزیزم چطوری؟؟؟؟؟ اخه مگه اشکالی داره به خاطر یه چنین اتفاقی خوشحال شم؟؟؟ بیا و خوبی کن حالا چرا من زودتر از همه میفهمم؟؟؟؟؟؟ بابا ما شاگرد شماییم چوب کاری نفرمایید انشا ا.... یکی دیگه بی توهم بی مالیخولیا..بای
سلام خانوم مهندس معلم گل....... نمره هامو گرفتم بدک نبود عمومیا بالای 19 اختصاصیا بالای ........... دیگه وارد جزئیات نشو
شوخی کردم کلا خوب بود از کار داداشی هنوز هیچ خبری نیست قرار بود زنگ بزنن که .......
یه سری به ما بزن
هنوز
به زندگی عادت نکرده است
و رنج می برد
از ایستادنش روی زمین
که سیاره را سنگین تر می کند ...
می خواهد بخار شود
بادکنکی شود
گره خورده با نخی
به انگشت کودکی ...
هنوز
به زندگی عادت نکرده است ...
وقتی شروع می کند به دویدن
بی آنکه از جغرافی
چیزی بداند
تمام زمین را
دور می زند
آنچنان تنگ
مرگ را در آغوش می فشارد
که گویی نخستین معشوقش را !
هنوز
به زندگی عادت نکرده است
و هر صبح
نگاه که می کند به من
گویی در نگاهش معجزه ای رخ داده است ...!
" شبنم آذر "
از درز دنيا نگاه مي کنم
خانه هايي با پرده هاي کشيده
رهگذراني سر در گريبان
با سايه هاي کشيده ...
از درز دنيا نگاه مي کنم
کوچه
تا دو سوي عالم
بي خواب است ...
چندي است دنيا
مرا به کناري نهاده است
و نمي بيند
از درز دنيا نگاه مي کنم ...
.
.
.
در پناه خداي مهربون باشي هميشه عزيزم ...
سلام حالا دیگه من شدم انتن اسکمپ اره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دارم برات؟؟؟ حسابی استاد عزیزو گذاشتم سر کار قرار شد 6 ماه دیگه داستان گلپرو تعریف کنه البته با یه سری شرط و شروط 
دلا محیا شو
محرم حسین می آید ...
ندای مکتب انسان پرورش به گوش آید ...
دلا محیا شو
که کاروان حسین رهسپار سوی خداست ...
ز مردگی به درآ !
تا تو را بیاموزد
چگونه بودن را ...
چگونه مردن را ...
.
.
.
التماس دعا ...
گفت با هر سختي، آساني ست
با هر رنج، شادي
در دل هر غم، نشاط
راست مي گفت او ...
و من
تا نرنجيدم نخنديدم ...!!!
محمد جعفری(آزاد)
سلام
كجاهايي تو
ما فرداي شب يلدا امتحان آز داريم
قراره برنامه مون رو بزاريم واسه فردا شب ش
بهتون خوش بگذره
جاي منم خالي كنين
عمريست
دريا...دريا...باران
به خورد تو داده اند
و تو
هنوز جنگل نشده ای !
وقتی سرنوشت تو: کوير است
حتی آسمان هم
در برنامه ی آتی
اعتباری برای رویش تو تخصيص
نمی دهد ...!!!
فرشته مه نگار
كي كادو مو مياري؟؟؟
من كادو هامو مي خوام
گریزی نیست ...
همیشه بی آنکه بخواهی
اتفاق خودش را می اندازد
وسط زندگی ات !
بعد هم می رود
تو می مانی و اینهمه چه کنم ...
با ذهنی که مدام تکرار می کند:
"حالا که اتفاقی نیفتاده
دوست نداشت بماند، رفت...همین!"
حالم از ذهنی که زیاد حرف می زند به هم می خورد !
می روم تا اتفاق کمی آرام بگیرد ...
به قول خودش
فردا همه چیز را فراموش خواهیم کرد !
می روم با یک آرزو
کاش هیچ وقت نمی گفتم:
کاش ...
س.بارانی
بابا عزیزم
بابا گلم
نگو این حرفا رو عادت ندارم رودل می کنم
چرا از توی خسیس زورکی گرفتن کادو خیلی حال میده
دخترک در برابر دفتر خاطراتش نشست ...
آرام آنها را ورق زد ...
صحنه ها پی در پی اجرا می شدند ...
کارگردان ناتوانی بود که از مونتاژصحنه ها برنمی آمد !
بادی وزید ...
برگها به سرعت ورق خوردند ...
مثل سالهایی که سریع و بی سر وصدا از پیش چشمانش عبور کردند ...
و او غرق در اوهام دنیا
رفتن هیچ کدام را حس نکرد ...
....
خدایی دید ...
نوری دید ...
تسبیح... گل...پرنده...درخت...
و حالا اشرف مخلوقات : انسان !
اشرفی که کنار ادات ایمان
گل...پرنده ... درخت
احساس حقارت می کرد !
...
باران بارید ...
خاطراتش را شست و با خود برد !
او ماند ...
بغض ماند ...
تنهایی ماند ...
و
نوری که در خاطراتش گم شد ...!
NasibeH
سلام
خودت كه ميدوني فردا تولدمه
كادو يادت نره گفته باشم
به مامان و بابا و خاله ها هم بگو...
اگه آدرس ندارين بفرستم كادو رو پست كنين بياد دم در خوابگاه خوبه نه؟
عیدت مبارک ...
امیدوارم توی این روز قشنگ دعاهای خوبت مستجاب بشه ...
.
.
.
التماس دعا ...
خنده هایم شکلاتی شده اند ... زیادی خالص ... تلخ !
می دانی ، هوای بهشت به سرم زده است ...
غمی که مرا فرا خواهد گرفت
وقتی بوی گل هایش نفس هایم را آلوده باشند ...
و من بغض خواهم کرد
و غرق در لذت خواهم شد ...
می گویند
آدمی به خدا نزدیک است ...
بسیار نزدیک ...
هر گاه که اندوهگین باشد ...
هرگاه به شدت اندوهگین باشد ...!
ورق می خوریم
همچون دفتری کهنه در باد ...
و برگ هایمان در خاک گم می شوند ...
و با باد همسفر
و در آب جاری ...
و روزی خواهد رسید
که دیگر برگی بر این دفتر نخواهد ماند ...
و آن روز دانه های درشت کلمات
از هیچ متولد خواهند شد ...! -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
