کربلا یعنی بهار تشنگی/ شعله بر دل از شرار تشنگی
کربلا یعنی چو گل افروختن/ پیش آب از تشنه کامی سوختن
کربلا یعنی که در دریای آب/ تشنه اما آب کردن را جواب
کربلا یعنی فغان و زمزمه/ خنجر و هنجر نگاه فاطمه
کربلا یعنی قلم یعنی کتاب /پیکر قرآن و زخم بی حساب
کربلا یعنی عطش یعنی شراب/ خیمه و طفلان در حال فرار
کربلا یعنی سر و پا عشق و شور /گه به نیزه گاه در کنج تنور
کربلا یعنی که نیلی روی ماه /صورت طفلان و سیلی آه آه
کربلا یعنی که حق در سلسله/پاسخ اشک غریبان هلهله
کربلا یعنی که در بازارها /کعبه اما کعبه ی آزارها
کربلا یعنی که آیات حکیم /یک زن و هفتاد و دو داغ عظیم
زن مگو زهرای ثانی بود او/ در حسین خویش فانی بود او
یک شب بی نافله زینب نداشت/ غیر ذکر" یا حسین "بر لب نداشت