samira zibafar
پسندها
539

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • (ادامه شعر پايين)
    در میان سجاده ی مچاله ام

    و ذهن پریشانی

    که تصویر تو را می سازد

    من تو را در میان عشوه های دختران جست و جو می کنم

    من تو را در رمز اشک حسرت پسر بچه ها جست و جو می کنم

    من آدرس تو را

    از زن هرزه ی شهر می گیرم

    از مرد ربا خوار که بر گذر تسلیم توبه می فروشد

    و چقدر از تو دور می شوم

    من تو را در مسجد نمی جویم

    من تصویر تو را روی پیشانی ورم کرده ی مرد روحانی نمی بینم

    من تو را در میان نذر هر ساله ی مادرم نمی جویم

    من تو را در موعظه های منبر نشینان نمی بینم

    من تو را حتی در شعر های کفر آمیزم آشکارا نمی خوانم

    و چقدر به تو نزدیک می شوم

    آدرس تو به دست کیست ؟

    شاید باید او را جست و جو کنم

    من تو را در میان خویش می جویم

    و چقدر تو همانی که می جویم

    در ایوان نیمه روشن خانه

    پای سجاده ای که آتش گرفته است

    از سوز دلم

    من تو را آیا جست و جو می کنم ؟
    در ایوان نیمه روشن خانه

    سجاده ی مچاله ی خود را

    بعد از زمانی شکایت از قانون بندگی

    دوباره می گشایم

    تا کمر خم کنم

    و ترانه ی ستایش سر دهم

    برای کسی یا چیزی

    که می بیند اما دل ندارد

    عاشق دارد و معشوق ندارد

    رسم عشق و عاشقی است

    شایدکه عمری منت و عمری ذلت

    و او سکوت و سکوت

    شاید سنت اش است

    در ایوان خانه تو را جست و جو می کنم

    در میان آیه های رمز آلود

    تو را در چشم لعبتکان جست و جو می کنم

    که آهشان گیراست

    تو را در گلوله ها جست و جو می کنم

    که می خواهند تو را اثبات کنند !

    تو را در شلاق جست و جو می کنم

    که می خواهند تو را فریاد کنند !

    تو را در زجر جست و جو می کنم

    که می خواهند تو را عبادت کنند !

    و چقدر از تو دور می شوم

    سجاده ی مچاله ی خود را می گشایم

    سجاده ای که از تار عنکبوت هم سست تر است

    و مهر را به پیشانی می کوبم

    می کوبم با هزار افسوس

    نه خواهشی از سر به مهر بودن

    به سمت قبله ای

    که آیا تو هستی ؟
    می شود لطف کنی بروی از پیشم ؟

    می شود جان بر لب ننمایی بیشم ؟



    می شود قهر کنیم تو تک و من تنها ؟

    می شود بند نسازیم و بگردیم رها ؟



    می شود گریه نبینی ز من و من از تو ؟

    می شود زندگی خویش بسازیم از نو ؟



    می شود بازی این عشق فراموش شود ؟

    می شود شعله ی این وسوسه خاموش شود ؟



    می شود دل بکنیم از هم و آهسته رویم ؟

    می شود مرهم این زخم خدا را بنهیم ؟



    می شود یاد بگیریم غریبیم و جدا ؟

    می شود از قفس قلب بگردیم رها ؟



    می شود دل بکنیم ، گرچه سخت است عجیب

    می شود ، بشنو ز من ، نادره زیبای حبیب



    می شود عقل شود حاکم و دل گردد رام

    می شود این به صلاح است بنوش از این جام



    می شود پای گذاشت روی دل رفت بهار

    می شود از پی و بن کند ز دل قول و قرار
    مرسی
    من بد تر از تو
    مرسی شرمندم.. من اصلا دوست خوب نییستم میدونم..
    شبت طلایی باشه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا