.
.
.
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بستس
در تنگ قفس باز استو افسوس
که بال مرغ آوازم شکستس
نمی دانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا تر
گهی می سوزد و گه می نوازد
درون سینه ام دردیست پربار
که همچون گریه می گیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم ! ....