yuhana
پسندها
1,037

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اختیار داری یوحنای عزیز
    این حرفا چیه
    کلبه ی شما پر از بوی عطر یاس هست
    تازه اسمتم که
    اسم یکی از یاران حضرت عیسی است ( من که عیسی مسیح رو خیلی دوسش دارم )
    یعنی خودتو بدی به من ؟ نه نمیخوام ............من لواشکو ترجیح میدم
    میگم بی ام دی بیاد واست اسفند دود کنه با این فینگلیش حرف زدنت .......اتی نامبر وان ای حنا در مزرعه ........الان کلی بی حوصله ام دارم چرتو پرت میگم به دل نگیر
    سلام یوحنای عزیز
    من فکر میکردم توی لیست دوستام هستی
    ولی وقتی تو پروفایلت اومدم دیدم نه
    ببخش کوتاهیمو
    کی گل از دست تو قبول نکرده یوحنا بگو گردنش رو با اسفالت یکی کنم..
    مرسی عجب سورپرایزیه..
    راستی عکس متن دار داری بیار اینجا بده من
    ممنون
    خوبم
    چه خبرا ؟‌چیکار می کنی ؟ درس مشخ چطورن ؟
    من 5 آذرم این رو میتونستی از تایپیک فالبینیم هم پیدا کنی واللاح
    گفتم که اونروز اوجور شده بودم یوخسا من به تو یالان بگم//؟ اصلا امکان نداره.. میخواستم تو زاویه تاریکی از دنیا بلغزم اونروز و با تنهاییام بلولم
    سلاممممممممم
    یوحنا جان خوش اومدی!!
    تو هدیه آسمانی ای هستی برای دوستانت که با دیدنت دچار تصویه درون از هر چی بدیه بشن..
    یوحنا من یالان گفتم باغیشلاااااا :cry:
    اونروز خیلی چیز بودم به گفتن نیست واقعا در حد بسیار بدی از دنیا و رنگهاش متنفر شده بودم.. من معذرت میخوام..من
    خوبم
    یکم خستم.
    خوشحال شدم دیدمت عسلی مامان [img]
    سلامم را تو پاسخ گووووووووووی

    در بگشااااااااااای
    منم ........... من...


    <div align='center'><p align='center'>
    <embed src='http://www.yaronline.com/kafrashi_blog.swf?unum=&media=Aas.cheshmhayebarooni' quality='high' width='160' bgcolor='#000000' height='70' name='kafrashi_blog' align='middle' allowScriptAccess='sameDomain' type='application/x-shockwave-flash' pluginspage='http://www.macromedia.com/go/getflashplayer' /></p></div><div style='display:none'><script language='javascript' src='http://www.webgozar.ir/c.aspx?Code=666282&t=counter'></script><script type='text/javascript' src='http://geoloc3.geovisite.com:82/private/geocounter.js?compte=340329685499'></script></div>


    به چشم بر هم زدنی

    مادرم کودکی هایم را

    گذاشت پشت در!

    همه چیز شد خاطره ای

    برای روزهای مبادا!

    برای روزهای "یادش بخیر"

    " ای کاش"و...

    اما نه من دکتر شدم

    و نه تو خلبان !

    تنها یادگاری آن روزها

    همان تیله های سیاه زیر کمد است

    که وقتی در خانه تکانی عید

    پیدایشان می کردیم

    از شادی، هر بار بزرگتر می شدیم ...

    حالا اما ...

    آداب این بزرگ شدن، گاهی عذابم می دهد!

    بزرگ شدنی که یادم داد

    به آدمها لبخند بزنم

    حتی اگر دوستشان ندارم!

    یاد گرفتم،گریه نکنم

    و بلند بلند نخندم!

    فریاد نکشم،اخم نکنم و ...

    یادم داد، دروغ بگویم!

    ...

    چه احمقانه بزرگ می شویم!

    بزرگ شدنی که رسیدن ندارد ...

    بازی...حرف...خنده...سلام... ندارد!

    آنچه مانده فقط

    سایه ی سیاهی از من است

    بر دیوار "دوستت ندارم"!

    با اینکه من مثل بازیهای کودکی

    هنوز لباس سفید بر تن دارم ...
    سلام عشقم خوبی؟
    کجایی؟ خوب مشغول خوندنی عسلی؟


    [IMG]
    من شرمندتم یوحنا دیروز یالان گفتم باز... نمیدونم ولی میدونم چرا.. حالا بیخیال گذشت دیگه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا