خوابم يا بيدار؟ بودن تو يك رؤياست يا باور كنم هرآنچه را كه مي بينم واقعيست؟
واقعيتي كه مرا به اوج خواهد رساند بدانجا كه توان يابم ستاره ها را از شب چشمانت بچينم،
عطر گلهاي مريم را از گلبرگ تنت بگيرم و هرگاه اراده كردي برايت بميرم.
مرا بيدار كن تا روزي نيايد كه تلنگري خواب شيرينت را براي هميشه بربايد. خوابي طولاني با پاياني كوتاه همچون زندگي و مرگ.
عزيزترينم عشق تو طنين انداخته است بر سكوتي كه لبانم را خاموش ساخته بود واينك مي نويسم كه
عاشقانه هايم بر صفحه ي اين كاغذ جاريست سخني كه از قلبم آمد و در واژه هاي نوشته هايم اينگونه جان گرفت،
واژه هايي كه تجلي دوستت دارم هاييست كه هميشه شنيده اي ليك آن آه سرد كجا و آتش عشق تو كجا؟
هيچ گاه به عمق عشقم پي نخواهي برد مگر آن روزي كه بميرم. پيش از آنكه مرا به آغوش سرد
خاك بسپاري قلبم را بشكاف و بنگركه گرماي قلبم از گرماي دستان تو بسيار سوزنده تر است مهربانم.
صداي پايت را مي شنوم آري داري مي آيي