eshagh_kh
پسندها
416

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گرفتار شدم
    کمی درگیر کار شدم و کمتر میرسم بیام سایت
    ممنون ، خیلی لطف کردی که به یادم بودی
    شما خوبی؟
    از تاپیک داغت چه خبر؟
    سلام دوست خوبم
    خوبی؟
    همین دورو برام ، تو کجایی؟
    چی تعطیل شد؟
    سلام، منم همینطور

    سلامتی ، شما چه خبر؟ نگفتی این عکس چی بودها!
    آره منم زیاد جدی نشده ام مثل چاشنی ام میترکم و دیگه هیچ//ولی حرفای جدیم رو هم لابلای همون خنده هام میگم.. خدا بخیر کنه اگه کسی برداشت بدی بکنه.. همیشه کتکش رو خوردم..
    من آرزومه ملت من رو بدترین آدم دنیا بشناسن.. آخه نمیخوام کسی از من به بیراهه برداشت خوب بکنه.. اصلا مسئولیت پذیر در برابر کسایی که از من انسانی والا ساختند نیستم..
    میدونی؟ من میدونم که میتونم ولی نمیدونم چرا نمیتونم..
    من این شرایطی رو که خودم برا خودم درست کردم رو قبول ندارم.. زندگیم مثل هذیان یه آدم خواب آلوده که مفهومی نداره و گوش کردن به نوای اون بیهوده است.. تنها کاری که بلدم اینه که موجودیتم رو قبول کنم..
    حاجی بیا همدیگه رو من و تو صدا کنیم برا 30 سال خاکی بودن دیگه بسه به شیوه کتابا با هم سلام علیک کنیم.. نظر تو چیه عزیز؟
    توپ 7/8 زنان.. ای بابا..
    قطع امید نکردم.. ذاتا انتظارم رو به صفر رسوندم.. فهمیدم که بیرنج گنج پنج..
    بعدشم که اینکارا سرمایه میخواد..واسه همین گفتم چیزی که نمیشه چرا بیام خودم رو بکشم سرش.. من به اینکه خدا بی دلیل به کسی چیزی بده فراتر از قدش اعتقاد ندارم.. بده هم یه چیزی از ادم حتما کم شده.. مثل عمر.. خدا همیشه باهاتون باشه.. همه جارو مه شدیدی گرفته.. یا خاکی یا ابی یا ...
    مدرسه ما امسال البالو و هولو شده امسال.. راستی یه توپ هم دیدم توش خیلی توپ..
    عاشق این عشقتم پس عشقی.. منم دور هم نشینی میخوام..
    سوناتا یه عقده است برام از دیده هایی که نتونستم بهش برسم..مزدا کوچولوتر از سوناتاست.
    منم یه گیتار واسه پر کردن فضای آرزوهای به منصه ظهور نرسیده ام تو خونه دارم. ولی هیچی بلد نیستم هیچی..
    کشته مرده هات از پست اولت دنبالتن رفیق...
    سلام داداش اسحاق ، خیلی‌ مخلصیم داداش ، ما هم دوست داریم داداش
    سلام حج اوغلو..
    منم میخواستم راننده سوناتا بشم .. کار متمایزی عکس غیر عادی ایه..
    آقا عشق اگر نوع اهوراییش منظورته که منم عاشقتم برادر اسحاق.. امروز رفتم مدرسه دیدم کسی نیومده منم برگشتم خونه..
    خیلی چسبید این رفتن و اومدن.. خدا کنه این هفته اینجوری مالیده بشه.. خیلی خوش میگذره..
    کوه رو صفا کردید دیگه؟ سیبزمینی گیتار دردلای تو چادر.. اهنگای تند. وای.. داد زدن سر دره و کوه خیلی باحاله
    دیشب سایت در حال انتقال بود. نتونستم بیام مراسم تبریک رو به جا بیارم..
    آقا این خیلی مردمیه..مبارکه
    طراوت و کامروایی صبح رو به آدم بخش میکنه..
    عجب خونه تکونیه باحالی!!!
    کارت درسته پسر
    اسحاق جان خوش باش.. وا... نمیشه و ممکن نیست اومدنم..
    اینم بگم ها من بعد هر شادی و اونم اگه اینقدر مفرح باشه دچار غمی عجیب میشم..واسه همین اگه بتونم به عروسی و نینای نای ها کم میرم...
    نه تو این نیستی حاج اوغلو.. فرشته مهربون دستش رو روت کشیده و الن یه پوست لطیف داری و میتونی گریه هم بکنی..
    نه حاجی ، یه کم سر به سرشون میگذاریم شاد بشیم ، آخه چند روز که خبری نشه ........خودت که میدونی‌ .
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا